.。.:*☆⑮سرماخوردگی⑮☆*: .。.

291 106 75
                                    

جونگین کلاه بافتنی رو از سبد شستنی ها برداشت و روی سر کیونگسو گذاشت... کیونگسو سرفه ای کرد و دستش رو گرفت و با چشمای خواب آلودش پلکی زد... پسرک به خاطر سرد شدن چند روز اخیر هوا سرمای کوچولویی خورده بود و جونگین باید قبل این که شرایطش بد تر می شد به دکتر می بردش...

- حالت خوبه؟ می تونی راه بری؟

جونگین با نگرانی از مرد رو به روش که آروم روی مبل پخش شده بود پرسید... کیونگسو به عنوان جواب خیلی بی حال سرش رو تکون داد و جونگین از دیدن کیونگسوی بی حال و مریض دردی رو توی قلبش حس کرد... باید بهتر ازش مراقبت می کرد تا این اتفاق برای کیونگسوش نیفته...

- کیونگسو حالش خوبه جونگین.

کیونگسو با صدای خش دارش رو به جونگین گفت و دستش رو حمایت گرانه گرفت:

- لطفا نگران کیونگسو نشو... کیونگسو حالش خوب میشه چون کیونگسو قویه. درسته؟

نفسش رو مضطرب بیرون داد. جونگین سرش رو برای کیونگسو تکون داد و متقابلا کیونگسو بهش لبخندش رو هدیه داد...

- معلومه که هستی...

صورت گرمش رو نوازش کرد:

- ولی بذار تا بیرون از خونه و وقتی که تاکسی گیرمون بیاد بلندت کنم... باشه؟

- جونگین قراره... کیونگسو رو کول کنه؟

- آره.

- باشه...

در حالی که کیونگسو پشتش بود و سرش رو روی شونه‌ش تکیه داد بود، جونگین راهی مطب دکتر سهون شد... چون این دفعه شرایط اورژانسی شده بود نتونسته بود با دکتر کیونگسو هماهنگ کنه و امید داشت که وقتی که به مطب رسیدن دکتر سهون ویزیت‌شون کنه...

تازه سه قدم از واحدش دور شده بود که صورت مهربون دکتر سهون رو دید که از آسانسور نمایان شد. با روپوش پزشکی که روی دستش آویزون بود بهشون لبخند دوستانه ای زد و دستش رو تکون داد و از آسانسور خارج شد... گیج و مبهوت کلماتی بودن که روی صورت جونگینی که داشت کیونگسو رو روی زمین می گذاشت حک شده بودن... دکتر سمتشون اومد...

- صبح بخیر جونگین. صبح بخیر کیونگسو.

کیونگسو مودبانه تعظیم کرد.

- داشتیم سمت مطب‌تون می اومدیم... چی شما رو اینجا کشونده دکتر؟

جونگین ازش پرسید.

- این دور و برا اومده بودم تا یکی از دوستام رو ببینم که گفتم اول بیام به کیونگسو سر بزنم و یه خبری رو بهت بدم...

دکتر سهون موهای کیونگسو رو بهم ریخت:

- هوممم... به نظر می رسه که سرما خورده... یکمی بی حاله... انگاری یکمم تب داره.

- آره... از دیشب حالش اینطوری بود.

- دارویی رو خورده؟-

- یکم بهش ادویل دادم. (همون ایبوپروفن یا مسکن خودمون)

[Completed] •⊱ I Promise You ⊰• (KaiSoo) Persian TranslationDonde viven las historias. Descúbrelo ahora