~ 30K Read Special For You ~

1K 55 1
                                    

 ~30K Read Special ~

🍂سوال من اینه، کی این بوک 30کا شد؟.

🥂هلو دارلینگز

🍪امیدوارم حالتون خوب باشه

خب قبل از اینکه نوشابه پپسی معروف رو باز کنم، جا داره بگم مرسی برای 30 کا شدن بوک. 

آی مین، سیریسلی برای سایکوتیک این واقعا خیلی قابل تقدیره. 

حالا بریم سر پپسی گازدارمون. 

خب، اهم، می دونم که قبل تر ازهم بهش اشاره کردم، اما خواستم یک بار دیگه دومین بوک دخترپسری این پیج

 از جونگ کوک که آپ فصل دومش به تازگی شروع شده رو اینجا هم پروموت کنم. 

"رقص برگ های شمالی| Northern Dancing Leaves"

❤️😌اگه هنوز این بوک رو توی پیج نخوندید، خوشحال میشم لطفا چکش کنید و مثل سایکوتیک ازش حمایت کنید.

واتپد اجازه لینک گذاشتن توی متن رو نمیده، پس تیکه های کوتاهی از داستانش رو انتهای این پست می ذارم. تا اگه دوست داشتید بوک رو از توی همین پیج چک کنید.❤️

🌴🌴🌱🌱🌱🌴🌴


با تعجب به جای خالیش کنار در نگاه کرد و دست‌هاش رو در هوا تکان داد.

_ باشه؟ همین؟ این‌طوری جوابمو می‌دی؟

کلافه از سوالات بی‌جواب هوفی کشید و خودش رو به کنار آینه رسوند، برای دیدن وضعیت آشفته و بهم ریخته‌ش حتی نیازی به نگاه کردن به آینه هم نداشت.

اما ناگهان بوی عطر وسوسه‌انگیزی در مشامش پیچید و باعث شد سرش رو به سمت تخت بزرگی که در اتاق بود برگردونه.

چشمش افتاد به سینی غذا و یک دست لباس تازه‌ای که روی تخت قرار گرفته بودند و ثانیه‌ای بعد، یادداشتی کوچک کنارشون ظاهر شد.

با تردید و کنجکاوی نزدیک تخت رفت و دستش رو سمت کاغذ کوچک یادداشت دراز کرد.

" موقع صبحانه نبودی پس احتمالا به این نیاز داری، جواب سوالت باشه هنگام نیمه‌شب."

کاغذ رو پایین آورد و به سینی غذا و لباس‌هایی که برروی تخت بود، نگاهی انداخت.

بوی معطر و دل‌انگیز تاس کباب، تازه داشت به او می‌فهموند چقدر گرسنگی رو از یاد برده بود.

و زیر لب زمزمه کرد:

_ تا نیمه‌شب.

🌴🌴🌱🌱🌱🌴🌴

انگشتش رو بر لبه جامی که در‌‌‌ دستش بود، دایره‌وار چرخوند و به انعکاس تصویر خودش در زیر نور مهتاب، درون جام آغشته به مایع سرخ هم­چون خون نگاه کرد.

تصویری متزلزل و ناپایدار، چهره‌ای که با هر حرکت مایع درون جام، به شکل نامتقارن و عجیبی در برابر چشم‌های تهیونگ شکل می‌گرفت، درست همون‌طور که قلبش رو شناخته بود، همون‌قدر بی‌لیاقت و بزدل.

انگار حتی این جام کوچیک در دستش، بهتر از هر شخص و شیء دیگه‌ای تو‌نسته بود چهره­ی حقیقیش رو بهش نشون بده‌.

لبخند کج و تلخی برروی لب‌های سرخش پدیدار شد و به آرومی با بالا بردن دستش جام رو به سمت ماه، درخشنده‌ترین گوی قابل رویت در آسمان،‌ ‌گرفت.

جام نقره‌فام همراه با هاله گرم و بی رنگ در چشم‌هاش، مانند ستارگانی چشمک‌زن در آسمان، در تاریکی شب برق می‌زد.

_ به سلامتی دِینی که برای همیشه ادا شد.

با صدای خش‌دارش نجوا کرد و جام شراب رو نزدیک لب‌ها‌ش برد. سردی فلز جام لب‌های‌ گرمش رو زد وقتی جرعه بزرگی از اون مایع ملس رو نوشید، اما از طعم تلخی آخر چهره در هم کشید.

_ تو هم تلخی، ازت بدم اومد.

🌴🌴🌱🌱🌱🌴🌴

خودش رو فضای باز ایوان رسوند و با ته مونده های نیروش، هوای خنک و دل انگیز نیمه شب بهاری رو وارد ریه هاش کرد، ولی سنگینی حضور کسی پشت سرش هنوز ذهنش رو به بازی می­گرفت.

انکار نمی کرد، از تنهایی تو چنین لحظه ای متنفر بود، اما حتی ذره ای انرژی برای حرف زدن هم در خودش نمی­دید.

_ فکر کنم گفتم تنهام بذاری.

با نزدیک تر شدن جونگ کوک، وقتی ثانیه هایی بعد آیوی حضورش رو کنار خودش حس کرد، لزومی ندید به سمتش برگرده و نگاهش رو به آسمون تیره سرزمین شب داد، اما متوجه سر کج کردن جونگ کوک شد وقتی به سادگی گفت:

_ ولی تو نمی­خوای من برم، این طور نیست؟

🌴🌴🌱🌱🌱🌴🌴

Psychotic | Persian Translation ( jungkook~jin)Where stories live. Discover now