〰 قسمت هجدهم 〰
"از دید کلسی"
با صدای بلندی از خواب پریدم؛انگار کسی محکم در خونه رو محکم بست.
سرمو چرخوندم و درحالیکه هنوز تو خواب و بیداری بودم، نگاهی به در اتاقم انداختم و منتظر صداهای بیشترموندم تا مطمئن بشم داشتم خواب نمیدیدم.
هیچ صدایی نمیـآد.
پـس حتما داشتم خواب میدیدم، روی تختم قلت زدم و پتومو بیشتر روی خودم کشیدم و سعی کردم دوباره بخوابم.
تـــلــــپفورا از حالت درازکش بلند شدم. روی تختم نشستم و به سمت دراتاقم نگاه کردم، مطمئنم اینباریه صدایی رو شنیدم.
یکی توی خونهاس.
از روی تخت بلند شدم و با ترک جای گرم و نرمم،محتاطانه به سمت در اتاق رفتم. باآروم ترین حالتی که میتونستم درو بازکردم و صدا زدم:
_ کســی اینجــاست؟
جوابی نگرفتم.
قدم های بیشتری توی تاریکی برداشتم و لحظهای که نزدیک آشپزخونه شدم، صدای نفس نفس زدن های کسی به گوشم خورد.
درست مثل صدای ماهیای که از آپ بریده بیرون و برای برگشتن به آب تقلا میکنه.
سریع رفتم سمت کلید برق و چراغارو روشن کردم تا بفهمم این صدای مرموز ازکجاست.
_کسـی اینجـ...- اوه خدا الیــزا؟ تو حالت خوبه ؟
همینکه چراغ آشپزخونه روشن شد،دیدن صحنه ای که رو به روم بود باعث شد نفسم بند بیاد. الیزا جلوی ورودی آشپزخونه افتاده بود و انگار از خستگی نای ایستادن نداشت.
فورا رفتم سمتش و کنارش روی زانوهام نشستم:
_ چه اتفاقی برات افتاده ؟
اون درجواب فقط سرشو تکون داد و بنظرانرژی برای حرف زدن نداشت.
باوجود نفسهای سنگین و بریدهاش احتمالا گلوش حسابی خشک شده بود، موهای بلندش که همیشه عادت داشت از پشت با کش ببنده، اینبار باز و بهم ریخته بود و دور صورتشو گرفته بود.
یونیفرمش درست مثل صورتش کثیف و خاکی شده بود، سرزانوش زخمی شده بود و قطرات خون روی زمین ریخته بود.
دقیقا چه اتفاقـی افتاده ؟
من دوباره پرسیدم:
_کسی بهت آسیبی رسونده ؟
از بدن لرزان و رد اشکهای خشک شده روی گونههاش، مشخص بود که یه درگیری براش پیش اومده و با سرتکون دادنش جوابمو تاییدکرد. من میخواستم ازش سوالای بیشتری بپرسم ولی وضعیتش داد میزنه تو همچین لحظه ای موقعیت جواب دادن به سوالی رو نداره.
![](https://img.wattpad.com/cover/44113325-288-k418144.jpg)
YOU ARE READING
Psychotic | Persian Translation ( jungkook~jin)
Fanfiction"دوستش داشتم،نه بخاطر اینکه اون با فرشته های وجودم میرقصید,بخاطر اینکه آوردن اسمش شیطان های درونمو آروم میکرد" - Christopher Poindexter **** original Story Written By : @weyhey_harry *** این داستان ، بازگردانی شده !! ترجمه از #بث