"Chapter 46"

879 123 49
                                    

"قسمت 46"

هیچ ایده‌ای ندارم که کجا دارم میرم.

من توی تاریکی و آشوبی دیوانه کننده تنها مونده بودم و انگشتم هنوز دور ماشه اسلحه قفل بود.

قدرت فرار گلوله از اسلحه رو هنوز حس می‌کردم و تصویر زانوی خونی نورمن جلوی چشمم بود.

همه چیز اینقدر سریع اتفاق افتاده بود که حتی همین الانش هم نمی‌تونم درست بهشون فکر کنم.

ولی نورمن نمرده‌بود، پس باید قبل از این که نگهبان‌ها رد صدای شلیک رو بگیرن، از اون مکان تا حد ممکن دور می‌شدم.

توی اون لحظه، فرار از انبارم به نظر بهترین گزینه ممکن می‌اومد، ولی الان اینطور نیست، نه وقتی تنهایی توی راهروهای تاریک ویکندیل سرگردونم.

آره، من هنوز اسلحه رو همراه خودم دارم، ولی دیگه واقعا نمی‌خوام ازش استفاده کنم.

پس به دویدنم ادامه دادم.

توی تاریکی با هرقدمی که بر می‌داشتم چشمامو ریز می‌کردم و به دنبال پیدا کردن نشونه‌ای از جونگ کوک با دقت به هر طرفی نگاه می‌کردم.

کاش می‌تونستم اونو با خودم به انبارک ببرم، اون وقت هردومون می‌تونستیم اونجا منتظر بمونیم تا وقتی بیدار بشه، ولی فاصله‌مون با انبارک زیاد بود و نگهبان‌ها هر ثانیه ممکن بود سر برسن؛ راهی وجود نداشت که بتونم اونو هم با خودم به انبارک ببرم.

و حالا همونطور که خودش بهم گفته بود، باید بهش اعتماد می‌کردم و فرار می‌کردم.

ولی جونگ کوک گفته بود توی انبارک بمونم؛ کاری که با وجود پرسه زدنم توی راهروهای خلوت موسسه مشخصه که تو انجامش شکست خوردم.

ضربان قلبم تو این مدت نه تنها آروم نگرفته‌بود، بلکه همراه با حقیقتی که داشت منو در خودش غرق می‌کرد، شدت بیشتری هم گرفته بود؛ من کـاملا تنها و درمانده بودم.

هیچ نمی‌دونم جونگ کوک کجاست و یا حتی این که هنوزم بی‌هوشه یا نه، تنها کاری که از دستم برمیاد اینه که ناشیانه دنبالش بگردم تا وقتی که پیداش کنم.

خودم تنهایی.

با ناامیدی به هر سمت و سویی دنبالش می‌گشتم و متوجه شدم این اولین باریه که من تنهایی و بدون هیچ همراهی با ترس‌های این مکان روبه رو شدم.

وقتی جونگ کوک پا به این موسسه گذاشت من بهش اعتماد کردم و دانسته یا ندانسته، اون خودشو سپر من در برابر اتفاقات ترسناک این مکان کرده بود و به قدری بار اتفاقات پیش اومده رو به شونه گرفته بود که شونه‌های من سبک بودن.

حبس انفرادی، مجازات شلاق و یا حتی شوک الکتریکی، جونگ کوک همه اینا رو گذرونده بود درحالی که من فقط باید تماشاش می‌کردم.

Psychotic | Persian Translation ( jungkook~jin)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang