" Chapter 5 "

2.1K 292 18
                                    


انبوه دونه‌های سنگین برف عجولانه از آسمون می‌باریدند و خیابون‌های خلوت شهر رو سفیدپوش کرده بودند.

درحالی که از سرما می‌لرزیدم دو طرف ژاکتمو محکم‌تر چنگ زدم و برای برگشتن به خونه و خزیدن توی تخت گرم و نرمم، ثانیه شماری میکردم.

امروز خیلی سخت گذشت و سردردم دوباره برگشته بود.

تصمیم گرفتم بقیه‌ی راه رو بدوم تا زودتر برسم اما درست همون لحظه، صدای کسی از پشت سرم باعث شد دست نگه دارم.

_الیزا! هی الیزا، صبر کن.

این دیگه کیـه؟

ایستـادم و برگشتم پشت، و متوجه جین شـدم که داشت سمتم می‌اومد.

اون درست مثل جونگ کوک قد بلندی داشت و حتی با وجود تاریکی شب موهای بلوندش به چشم می‌اومد.

از دیدنش یه جورایی تعجب کرده بودم و وقتی نزدیکم شد پرسیدم:

_ اوه، سلام جین. تو اینجا چیکار میکنی؟

_ دارم میـرم سمت ایستگاه قطار تا برگردم خونه، خودت چطور؟

_من معمولا از این مسیر میرم چون خونه‌ی من چندتا کوچه بالاتره.

اون انگار یکم دستپاچه بود و لبخند بامزه‌ای زد:

_ اوه چه خوب، میتونیم ازاین به بعد باهم برگردیم!

درحالی که به مسیرمون ادامه می‌دادیم گفتم:

_ آره، به نظر ایده‌ی خوبیه.

با وجود برخورد قبلمون تو وینکدیل، من انتظار داشتم جین درمورد حرف زدنم با جونگ کوک سوال پیچم کنه، ولی خوشبختانه بهش اشاره‌ای نکرد و گفت:

_من فکر نمی‌کردم خانم هلمن بتونه از کسی خوشش بیاد ولی به نظرم ازبین کارمندای ویکندیل اون از تو خوشش میاد.

_ همم من یه خرده تودل بروام، پس چیز عجیبی نیست.

جین درجوابم خندید و باید اعتراف کنم صدای خنده‌اش؛ یکی از شیرین‌ترین صداهای خنده‌ای بود که شنیدم.

من پرسیدم:

_ ولی چی باعث شد فکر کنی خانم هلمن از من خوشش میاد؟

_نمیدونم

جین نفس عمیقی کشید و بازدم نفس‌هاش مثل دود سفیدی توی هوا نمایان شد:

_ شایدچهم خانم هلمن واقعا ازت خوشش نمیاد، اما نسبت به ما ازتو کمتر متنفره.

_ الان باید اینو به عنوان تعریف درنظربگیرم؟

خندید و گفت:

_ قرار بود تعریف باشه.

مکالمه‌های ما توی این مسیر سرشار از خنده و حس مثبت بود و باعث می‌شد از جین به عنوان یه دوست و همکار بیشتر خوشم بیاد؛ اون تو این مدتی که شناختمش شخصیت خوب و باملاحظه‌ای داشت.

Psychotic | Persian Translation ( jungkook~jin)Where stories live. Discover now