〰 قسمت بیست و سوم〰
"از دید جونگکوک"
بااینکه ایمان ما همیشه مورد سنجش قرار داره و ضربان قلبمون با ترس اوج می گیره، اما ما همیشه در پی یافتن جوابی سوالاتمونیم.
بااینکه گاهی به نظر میاد مقابلمون به اندازهی بزرگی نگرانی هامون برای غرق شدن زیر بارعشقی که به دوش میکشیم، دریایی از مصیبت باشه، باز هم برای کمک گرفتن تلاش میکنیم.
همه ما وابستگیای جدانشدنی به نیرویی به نام عشق داریم؛ این نیرو میتونه بزرگترین نقطه قوت ما باشه و یا برعکس، بزرگترین نقطه ضعفمون.
زیرطلسم اغواگر این نیرو ما میتونیم به کامیابی برسیم و درعین حال، ممکنه با شکست مواجه بشیم.
زمانی که بدنها از خستگی رنج میبرن و ریهها برای هوای تازه تقلا میکنن تا انرژی از دست رفتهاشون رو به دست بیارن، زمانی که امیدها از هم میپاشن و قدرت انسان ها تحلیل میره، توی تمام این زمانها، مهم نیست آدما چقدر خودشون رو بیاحساس جلوه بدن و روشنایی قلبشون رو از دیگران پنهان کنن. در نهایت، زیر پوست تمام انسان ها احساساتی از عشق وضعف جای گرفته.
این احساسات پنهانی دلیل خرد شدن روح و شکستن قلب ما انسانهاست، حتی گاهی تا حدی غیرقابل تصوری شخصیت ما رو تغییر میده و ما رو تبدیل به فرد جدیدی میکنه. چرا که حتی بیاحساس ترین جنایت کارها و خبیث ترین بدذاتهای دنیا هم نقطه ضعفی دارن که اونا رو به چنین جایگاهی هدایت میکنه.
بدون سلامت عقلی، همه ما تبدیل به آدمهایی روانی میشیم و درحالی که بین انگشتهای بیخردی میلغزیم، دیوانگی توی رگهامون جریان پیدا میکنه.
بدون روشنفکری، درحالیکه تاریکی درتلاش برای چیره شدن به سرنوشت و گمراه کردن ماست، کاری از دستمون برنمیاد و جایی برای مخفی شدن نداریم.
و درنهایت سایه ترس زندگیمون رو در بر میگیره.
این جدایی از سلامت عقلی و روشنفکری برای هرکسی اتفاق نمیافته، حداقل نه به این شدت. تنها کسایی که با تمام وجود تاریکی جهان رو دیدن و حس کردن شامل این چرخه میشن، افرادی که با لمس این تاریکی خودشون هم به اشخاص بیرحمی تبدیل شدن و ثبات روح و روانشون رو از دست دادن.
اما احتمال رسیدن به چنین جایگاهی برای همه ما وجود داره، چه روانی باشیم چه یه شخص عادی.
با زندانی شدن توی یه موسسه روانی، هیچ وقت نمیتونم مطمئن باشم این "احتمال" در مورد من کی ممکنه به قطعیت برسه و اتفاق بیافته.
حتی ممکنه همین الان باشه؛ درحالیکه پشت بدنم هنوز بخاطر زخمها پانسمانه و باگذشت هرروز، امیدم برای فرار از اینجا دورتر و کمرنگتر میشه. باوجود این محیط خفهای که دورم رو احاطه کرده، این مکان ناخوشایند و ترسناکی که توش زندگی میکنم، احتمالا تو عمیق ترین نقطه ممکن از مشکلاتم به دام افتادم.
YOU ARE READING
Psychotic | Persian Translation ( jungkook~jin)
Fanfiction"دوستش داشتم،نه بخاطر اینکه اون با فرشته های وجودم میرقصید,بخاطر اینکه آوردن اسمش شیطان های درونمو آروم میکرد" - Christopher Poindexter **** original Story Written By : @weyhey_harry *** این داستان ، بازگردانی شده !! ترجمه از #بث