"Chapter 48"

2.4K 180 84
                                    

〰 قسمت 48 | قسمت آخر 〰

ما مثل جوون‌هایی سر به هوا تو شب‌های تابستون، همراه با نسیم خنک می‌دویدیم.

دویدنمون از روی ترس، اجتناب از درد یا برای آزادی نبود؛ ما همین الانشم آزادیم، اما می‌دویدیم چون انگار هیچ چیز برای مهار این هیجان دیوانه‌وارمون کافی نبود.

علف‌های خشک زیر پاهام له می‌شدن و صدای باد برای اولین بار طی این چند ماه توی گوشم سوت می‌زد. دست‌هامو باز کردم تا همراه با پذیرایی از سرمای یخبندان زمستانی روی پوست مرطوبم، برگ درخت‌هایی که به سرانگشت‌هام می‌خورد رو حس کنم.

جونگ کوک درست کنارم بود و با سرخوشی می‌خندید و بلندتر از صدای زوزه باد داد زد:

_ وووهوووو

حس می‌کردم شبیه بچه دبیرستانی‌هایی شدیم که سر دبیرشون شیره مالیدن و دارن با عجله فرار می‌کنن.

ماه‌ها حبس بودن تو سلول، ماه‌ها اسیری درون اون ساختمان پر هرج و مرج، ماه‌ها سرگردونی پشت دیوارهای خاکستری و ترسناک، همه‌ش تموم شد و حالا آزادیم.

حالا نور، روشنایی و رنگ‌های مختلف وجود داشت و در بینشون ما بودیم که همراه با باد می‌دویدیم، می‌خندیدیم و جیغ می‌زدیم.

پلیس‌ها احتمالا خیلی وقته جستجوشون رو به دنبال ما شروع کردن، خانم هلمن ممکنه تا الان پسرش رو پیدا کرده باشه و خدا می‌دونه اون زن ترسناک با پاهای عجیبش کجا غیب شده.

ولی هیچکدوم از اینا دیگه مهم نیست.

چون حالا، آزادیم و نمی‌ذاریم کسی مغلوبمون کنه.

ما از اون مکان بیرون اومدیم..!

وقتی به اندازه‌ای دور بودیم که هیچ کسی صدامون رو نشونه، جونگ کوک داد زد:

_ ما از پسش بر اومدیم الیزا، از اون آسایشگاه روانی لعنتی بالاخره فرار کردیم.

من حرفی برای گفتن نداشتم، پس به جاش با تکون سرم در جوابش فقط خندیدم و باعث شد لبخند جونگ کوک بزرگ‌تر بشه.

هنوز سوال‌های بی‌جواب و نگرانی‌های شک برانگیزی وجود داشت و هنوز ناگفته‌هایی درمورد جونگ کوک هست که وقتی بهش فکر می‌کنم کمی نگرانم می‌کنن. حقایقی وجود داره که اون باید بهم بگه تا من بتونم ذهنم رو از تئوری و توضیح‌های محتمل، آزاد کنم. ولی با این حال من با تمام وجود بهش اعتماد داشتم، چون بعد از تمام سختی‌هایی که بخاطر من گذروند و تمام کارهایی که انجام داد، بی‌اعتمادی دیوونگیه.

و من خوشحالم که جونگ کوک رو تو اون مکان افتضاح دیدم.

اما فکر کردن به این که از موقعیت یه کارمند ساده تو ویکندیل به کجا رسیدم دیوونه کننده ست؛ دویدن تو دل جنگل همراه با جونگ کوک.

Psychotic | Persian Translation ( jungkook~jin)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora