"Chapter 47"

912 134 76
                                    


قسمت47

ترس.

کلمه‌ای که با گذر روزها و زندگی پشت درهای بسته ویکندیل، برام عادی شده بود.

ترسی که بیشتر از همه بخاطر جونگ‌کوک بود؛ ترس از این که چه بلایی ممکنه سرش بیارن، این که اون در گذشته چیکار کرده، کجا می‌برنش، چجوری می‌خوان مجازاتش کنن، بخاطر رفتارهاش با چه عواقبی ممکنه مواجه بشه.

ولی این بار، این ترس بخاطر جونگ‌کوک نبود.

این بار ضربان قلبم با ترسی شدت گرفته بود که تک تک استخون‌های بدنت رو می‌لرزوند و ذهنت رو پاک می‌کرد.

ترسی که مو رو به تنم سیخ می‌کرد و ته دلم رو خالی.

این بار اون شخص ناشناس داشت صدام می‌زد، قدم‌هام رو دنبال می‌کرد.

این بار همه جا تاریک‌تر از اونی بود که بتونم چهره نجواکننده‌ای که پشت سرم بود رو ببینم.

_ الیــزا.

یه صدای آروم، ولی صدای جونگ کوک بود. به قدری محتاطانه و آروم که انگار اگه کمی بلندتر می‌گفت، اون شخص ناشناس ممکن بود بهمون حمله کنه.

_ تا جایی که می‌تونی سریع حرکت کن و اصلا به پشت سرت نگاه نکن.

به حرفش گوش کردم و دستامو بیشتر تو گرد و خاک کردم، با فشار پاهام به زمین بدنمو به سمت جلو کشیدم، کاری که در واقع زندگیم بهش بستگی داشت.

ترسی جوشان توی رگ‌هام جریان داشت ومن نمی‌تونستم به هیچ چیز غیر از تندتر حرکت کردن فکر کنم.

جونگ کوک هم با سرعت بیشتری داشت حرکت می‌کرد و به تندی گفت:

_ همینطور ادامه بده الیـزا.

نگرانی توی صداش به خوبی حس می‌شد و به نظر می‌رسید اونم ترسیده، حالتی که من تا حالا ازش ندیده بودم و به خودم یادآوری کردم که حتی جونگ‌کوک هم ممکنه ترس رو حس کنه.

و آگاهی از ترس جونگ‌کوک، ترسی که من حس می‌کردم رو شدت می‌بخشید.

او زن، فکر می‌کنم اون یه زن باشه و با این که هنوز خودش رو نشونمون نداده، ولی می‌دونستم از پشت سر دنبالمونه.

اگه سرجام بایستم و با دقت گوش بدم، می‌تونم صدای ضعیف کشیده شدنش رو بشنوم، ولی وقتی تمام فکر و ذهنم روی حرکات و فرار کردنم بود نمی‌تونستم درست چیزی رو بشنوم.

پس برای لحظات کوتاهی، با خودم فکر کردم شاید توهم زدم که یکی صدام کرده، درست مثل همون صدای نامرئی که توی راهروهای ویکندیل شنیده بودم.

Psychotic | Persian Translation ( jungkook~jin)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora