〰 قسمت سیزدهم 〰
چشمهای تیرهی جونگ کوک توی چشمهام خیره شد و نمیتونستم بگم چه احساساتی توی اون چشمها جای گرفته.
اما میتونستم عصبانیتی که توی چهرهاش بود رو تشخیص بدم و به دلایلی حس گناه بهم دست داد.
انگار درست وسط یه خیانت مچم گرفته شده باشه و نمیدونم اون بیشتر از دست کدوممون دلخوره.
جونگ کوک وقتی فهمید من متوجه حضورش شدم گفت:
_ سلام الیزا
و بعد با لحنی غیردوستانه برگشت سمت جین:
_ سلام جین، تهیونگ امروز برمیگرده؟
متوجه جین شدم که با دیدن جونگ کوک جا خورد و انگار هل کرده بود. سرشو به نشونهی منفی تکون داد:
_ نه هنوز حالش خوب نشده.
جونگ کوک پوزخندی زد و دندوناشو محکم روی هم گذاشت، با لحنی تمسخر آمیز گفت:
_ خب، پس دوباره قراره موقع برگشتن به سلولم بهمون خوش بگذره نه؟
راستش وقتی حالت چهرهی جین و جو بینشون رو دیدم ترسم گرفت و نگران جین شدم.
این حس نفرت یا هرچی که بینشون بود حالا قویتر از قبل شده بود.
جونگ کوک دیروز به جین آسیبی زده؟
از ظاهر جین هیچ نشونهی آسیبی پیدا نیست ولی مشخصه که یه چیزی بینشون اتفاق افتاده.
باید بعدا از جونگ کوک درموردش بپرسم.
باوجود هر دو نفرشون که رو به روم ایستاده بودند، ناگهان حس یه همسر بدکاره بهم دست داد. شبیه سناریویی شده که جین توش نقش یه شوهر مهربون و عاشق رو داره و جونگ کوک نقش یه همسر محتاط و غیرتی. (واه جو نگیرتت -_-)
راستش من کار اشتباهی نکرده بودم، ولی به دلایلی حس میکنم یه اشتباهی ازم سرزده و واقعا میترسم اگه از دوتاشون غافل بشم، ممکنه جین قربانی این عصبانیت جونگ کوک بشه.
من باید حواسمو روی هردوشون بزارم تا مشکلی پیش نیاد و جین صدمهای نبینه، اون نسبت به جونگ کوک شخصیتش دوستانهتر بود و اعتماد کردن بهش راحتتر بود، رفتار گرم و مهربونش تورو سمت خودش میکشید و لبخند پرستیدنی داشت و خندههاش از لبخندهاش پرستیدنیتر.
و وقتی پیش جینم زمان خیلی سریع میگذره و من از هردقیقهای که باهم سپری میکنیم خوشم میاد.
ولی جونگ کوک کاملا با جین فرق داره، اون دنیای پیچیده و مرموزی داره که تورو غرق خودش میکنه و دلت میخواد هرکاری انجام بدی تا تیکههای گمشدهی پازلش رو پیدا کنی.
YOU ARE READING
Psychotic | Persian Translation ( jungkook~jin)
Fanfiction"دوستش داشتم،نه بخاطر اینکه اون با فرشته های وجودم میرقصید,بخاطر اینکه آوردن اسمش شیطان های درونمو آروم میکرد" - Christopher Poindexter **** original Story Written By : @weyhey_harry *** این داستان ، بازگردانی شده !! ترجمه از #بث