"Chapter 38"

859 124 32
                                    

قسمت38

"از دید جونگ کوک"

من دقیقا نمی‌دونم آدمی مثل جنیس چه جایگاهی برام داره.

یه دوست؟!

یه متحد؟!

یه بیمار معمولی؟!

نه،البته که نمی‌تونه گزینه سوم باشه،بیمارهای اینجا برام هیچ اهمیت و ارزشی ندارن.

ولی جنیس اینطور نبود.

اون یه شخص مهم بود،یه زن عجیب و ساکت باکلی مشکلات،اما شخصیت جالبی داشت. دوست داشتنی بود.

و یه پسر داشت.

هرچند ما از پسرش جز وجود داشتنش چیز دیگه ای نمی‌دونستیم.

شاید اون الان جوون باشه، شاید هم بالغ، شاید به مادرش اهمیت می‌داد و شاید هم برعکس.

ولی حالا اون پسر دیگه مادری نداره.

دیگه نمی‌تونه انتظار روز آزادی مادرش رو داشته باشه.

نمی‌تونه منتظر روزملاقات باشه، و در نهایت... دیگه نمی‌تونه با زنی که وجود نداره ارتباط برقرار کنه.

و یجورایی بار سنگینی از گناه رو بخاطرش تو وجودم حس می کنم.

_ تقصیر من بود.

کلماتم آروم بود، ولی الیزا شنید و به شکلی غریزی دستمو گرفت تا آرومم کنه.

_ نه اینطور نیست، تو کاری---

_ چرا هست.

نذاشتم ادامه بده.!

_ وقتی رفتم سراع خانم هلمن و ازش خواستم نگهبانت رو عوض کنه، اونم پرسید چرا ازش همچین چیزیو می خوام.

حالت چهره گیج شده الیزا باعث شد ادامه بدم:

_ پس منم درمورد جنیس بهش گفتم.

نگاهمو به پاهام کلید زدم و نمی‌خواستم باهاشون چشم تو چشم بشم.

میکایلا پرسید:

_ چــی؟

_ آره، من بهش گفتم کوین نباید نگهبان الیزا باشه چون اون به جنیس تجاوز کرده، و نمی‌دونم چرا، ولی خانم هملن به خاطر همچین موضوعی جنیس رو فرستاد به بخش جراحی.

الیزا جواب داد:

_ این عقلانی نیست، چرا باید همچین کاری بکنه؟

شونه بالا انداختم:

_ کی می‌دونه؟ اون خانم هلمنه، ممکنه هرکاری که برای جدا کردن ما از دستش برمیاد رو انجام بده، یاشاید هم نمی‌خواسته جنیس جایی حرفی بزنه تا مدرکی دال براینکه نگهباناش به زن‌ها تجاوز می‌کنن وجود داشته باشه، و درنتیجه، اگه من بهش حرفی نمی‌زدم، جنیس الان حالش خوب بود.

Psychotic | Persian Translation ( jungkook~jin)Where stories live. Discover now