سلامی دوباره🌼
این بار با دنیایی کاملا متفاوت و خاص اومدم
دنیایی که عاشقانه شخصیت هاش رو دوست دارم و با احساسات تک تکشون زندگی می کنم
یک داستان متفاوت و شخصیت های دوست داشتنی و منحصر بفرد🌸
این داستان از نظر موضوع ، سبک نگارش ، روند حوادث و احساسات شخصیت ها ، کاملا با تمام نوشته ها و داستان هایی که تا به حال نوشتم متفاوته و قول میدم که از خوندنش پشیمون نخواهید شد🌹
و به دلیل همین خاص بودن ، انتظار حمایت خوبی هم ازتون دارم
چه با ووت دادن چه با بیان نظرها و احساساتتون درباره حوادث و شخصیت ها
و پیشاپیش ممنونم که صرفا کامنت های تشکر و تعریف های چند کلمه ای نمیذارید و منو از دونستن احساس درونتون بی بهره نمی کنید🌷
پارت اول داستان امروز آپ میشه و طی این هفته یا هفته آتی روزهای ثابت آپ داستان رو بر اساس میزان استقبال و ارزشی که برای زحمت و داستانم قائل باشید ، مشخص می کنم🌺
همین جا اعلام می کنم که از خوندن داستانم بدون ووت و کامنت ، شرعا و اخلاقا راضی نیستم❗
و هر گونه کپی برداری و ایده برداری و انتشار داستان ، بر خلاف رضایت من هست❗
" پدرِ دخترم "
بهار
۰۶ / ۰۷ / ۱۴۰۰
![](https://img.wattpad.com/cover/286598141-288-k788016.jpg)
YOU ARE READING
پدرِ دخترم
Fanfictionدرست یک روز پیش از مراسم ازدواج وانگ ییبو ۲۱ ساله و نامزدش ، زنی ادعا می کند که ییبو پدر نوزاد کوچکش است. شیائو جان ۳۵ ساله ، رئیس بی رحم و قصی القلب یکی از بزرگترین و مخوف ترین باند های قاچاق انسان و اسلحه چین است. به واسطه نوزاد ، این دو با یکدیگر...