دو روز گذشت. برنامه زندگی ییبو خلاصه میشد در رفتن به کلانتری سه بار در روز. وعده های غذایی اش معمولا یا فراموش میشد یا تنها با چند لقمه سر و ته ان را هم می اورد. حتی دیگر پاسخی به کل کل کردن ها و تحریکات ان مزاحم عوضی نمی داد و وجودش را به کل نادیده می گرفت. جان از این وضعیت راضی نبود. او به خود وعده چند روز تفریح با این پسرک بی اعصاب داده بود و حالا جز سکوت و بی توجهی اش چیز دیگری نصیبش نمیشد. برای جلب توجه ییبو و بهم ریختن اعصابش از هیچ تلاشی فرو گذار نمی کرد.
ییبو تازه از کلانتری باز گشته بود و خسته به مبل تکیه داده بود. جان با یک لیوان ابمیوه به سراغش امد و رو به روی او نشست
در حالی که پای زخمی اش را با احتیاط روی دسته مبل می انداخت ابمیوه اش را مزه می کرد
" چطوری مستر وانگ ؟ "
بالغ بر پانصدمین بی توجهی ییبو بود اما جان از رو نمی رفت
"خبری نشده هنوز ؟ "
جان با خود فکر کرد ممکن است ییبو در اثر استرس بالا کر شده باشد. ییبو از برخورد کوسن با صورتش تکانی خورد و تمام خشمش را در فریاد بر سر ان موجود اعصاب خرد کن هوار کرد
" خفه شدن بلد نیستی نه ؟ "
جان چهره مظلومی گرفت
" حوصله م سر رفته "
" بیا برو تو .... " صورتش را برگرداند و ادامه حرفش را خورد
جان با شیطنت به جلو خم شد
" برم تو چی ؟ "
ییبو نگاه خصمانه ای نثار چشمان شیطانی اش نمود
" منحرف "
جان قیافه متعجبی گرفت
" من که چیزی نگفتم چرا بهم میگی منحرف ؟ "
نیشخندی زد
" بخاطر این نیست که خودت افکار منحرفانه تو ذهنت داشتی ؟ "
" افکار منحرفانه با هر الاغی داشته باشم با تو نکبت ندارم "
لبهای جان اویزان شد
" مگه من چمه ؟ "
نفرت انگیزتر از این راننده عوضی در کهکشان راه شیری وجود داشت؟ بی شک جز خودش ، تصویرش در آینه
کلافه و عصبی چشمانش را بست و نفسش را بیرون فرستاد
" صرفا جهت اطلاع من گی نیستم پس انقدر شر و ور نباف حالم بهم می خوره "
جان نیشخند عمیق تری بر لب نشاند و صدایش پایین امد
" نصف عمرت بر فناست. اصلا چی فهمیدی از زندگیت "
" نفهم تویی و اون قیافه نکبتت درست حرف بزن با من هاااا "
" درست حرف زدم که. میگم یه بار امتحان کن تا بفهمی زندگی یعنی چی " بیخیال مشغول ابمیوه اش شد
YOU ARE READING
پدرِ دخترم
Fanfictionدرست یک روز پیش از مراسم ازدواج وانگ ییبو ۲۱ ساله و نامزدش ، زنی ادعا می کند که ییبو پدر نوزاد کوچکش است. شیائو جان ۳۵ ساله ، رئیس بی رحم و قصی القلب یکی از بزرگترین و مخوف ترین باند های قاچاق انسان و اسلحه چین است. به واسطه نوزاد ، این دو با یکدیگر...