پارت بیست و هشت

1.3K 237 874
                                    

پدرِ دخترم

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

پدرِ دخترم

WangMaral

" قربان ارباب جوان اقدام به خودکشی ناموفق داشتن.... "

چند لحظه سکوت برقرار شد. مائو مجدد گفت

" ایشون چند مرتبه سعی کردن به خودشون آسیب بزنن. من نمی تونستم مانع نزدیک شدن شیخ به ارباب جوان بشم بنا بر این تنها راهی که برای کمک به ایشون داشتم این بود که دز ارامبخششون رو زیاد کنم تا بلایی سر خودشون نیارن و همه چیزو راحت تر تحمل کنن "

جان بدون ان که به ادامه حرف مائو توجه کند موبایل را پایین اورد و قطع کرد. شوکه اطلاعات دریافتی را در ذهنش تحلیل می نمود.
به یاد صحبت های پزشک شخصی اش افتاد

" قربان علائم این مرد جوان نشونه های اعتیاد به یک مخدر خاص هستن. معده حساس و آسیب پذیر بیمار باعث شده عوارض گوارشی تشدید بشه و خونریزی اتفاق بیفته. نمی تونم به یقین بگم چه دارو یا مخدری مصرف می کنن اما ظاهر بیمار و علائم این استنباط رو بوجود میارن که پای اعتیاد در میونه "

جان غرق فکر دهان باز کرد

" پس علت تغییرات عجیب شخصیتش همینه. باید حدس می زدم یه چیزی این بین غلطه "

" درسته. در رابطه با اعتیاد یکی از اولین ارگان های هدف ، سیستم عصبی هست. احتمالا نوسات شدید خلق و خو رو ازشون مشاهده کردید و خواهید کرد و چه بسا در دوران ترک بیشتر هم بشه. هر چه مدت و دز مصرفی بیشتر و وابستگی عمیق تر ، این نوسانات هم شدید تر. حتی اگه یه روز همه چیز رو شکست و همون روز مثل یه بچه بهونه چیزهای کوچیک یا عجیب رو گرفت نباید تعجب کنید "

مارمالاد آلبالو ، سوپ هویج ، خشم ناگهانی و خرد کردن وسایل ، گریه های بی علت و دعوا بر سر تنها گذاشتن پسرک... همه از جلوی چشمانش عبور کرد

پزشک به جان که عمیقا در فکر بود چشم دوخت

" تو همچین شرایطی بیمار نیاز به درک شدن داره. نیاز به محبت بیشتر. سعی کنید مقابل بهانه جویی هاش صبور باشید. اون هیچ نقش و اراده ای در بروز این رفتار ها نداره. من به صورت فورس جواب نمونه خون رو براتون ارسال می کنم "

پدرِ دخترم Donde viven las historias. Descúbrelo ahora