05

455 86 52
                                    

فردا
تولد ولیعهد
LUNA

'خیلی ممنون که امروز به مناسبت تولد ولیعهد تشریف اورید، واستون ی خبر دیگه هم دارم '

امپراطور دستشو به سمتم گرفت و صدام کرد.

دست دراز شده امپراطور رو گرفتم و کنارش وایسادم.

' چویی لونا به عنوان نامزد رسمی ولیعهد انتخاب شده و بعد از 19سالگی هر دوشون جشن عروسیشون برگذار میشه'

لبخند کمرنگی زدم.

به فنا رفتم... زندگی اروم و بدون دردسر؟!

از قیافه های اتحادیه امپراطوری معلوم بود مخالفن چون اگه من ملکه بشم قدرت خانوادم زیاد میشه و این به معنی کم شدن تسلط اونا به امپراطوری.

وایسا تولد ولیعهد.. لی آرا

روزی که ولیعهد عاشق آرا میشه امروز بلکه اگه دروغ نگفته باشه.

به سمت ولیعهد برگشتم، نگاهش به اطراف بود.

ورود خانواده لی رو از گوشه چشمم دیدم، دستش رو محکم گرفتم.

'میشه صحبت کنیم؟ '

توجهش به من جلب شد.

'حتما'

باهم وارد بالکن شدیم.

با ندیدن کسی اطراف ولیعهد رو مخاطب صحبتم قرار دادم.

'ممنون میشم اگه توضیح بدید به من '

'این کمکی بود که ازت میخواستم اگه با لی آرا نامزد بشم حکم نابودی امپراطوری رو امضا کردم فقط یک سال باید نقش بازی کنیم بعدش من نیستم، وقتی برگشتم نامزدی رو بهم میزنم'

این وسط کسی که از اینده خبر داره منم پس چرا جوری حرف میزنی که انگار میدونی سال دیگه چی میشه؟!

'اعلاحضرت سال دیگه جایی قراره برید؟! '

روشو ازم برگردوند و به منظره روبه رومون خیره شد.

خیلی اروم زمزمه کرد"جنگ"اون قدر اروم گفت که خودش فکر میکرد من نشنیدم.

جنگ؟!!

اون الان 17سالشه جنگ؟!! وقتی 18سالش میشه شروع میشه و 7سال طول میکشه.

چرا انقدر تغییر کردی؟!

'پس من تا موقعی که برگردید صبر میکنم تا نامزدی رو بهم بزنید'

'یعنی نامزدی رو قبول میکنی؟ '

سرم رو به نشونه تایید تکون دادم.

دستم رو توی دستش گرفت و بوسه ای روش زد.

'ممنونم بانو لونا'

کارش باعث معذب شدنم شد پس دستم رو سریع کشیدم و به اطراف خیره شدم و متوجه نگاه ولیعهد به دستمال گردنم که جابه جا شده بود و زخمی که شمشیر جیمین باعث ایجادش شده بود نشدم.

My Second Chance To Live ||JJK(COMPLETED)Where stories live. Discover now