جونگ کوک...
"جونگ کوک من رو نکش"
اخم شدیدی رو ابروهام نشست.
یاد خوابی که سال پیش دیدم افتادم ...
چرا همچین حرفی زدی چویی لونا؟
چرا انقدر مرموزی؟چی تو رو انقدر تغییر داده؟
بوسه ای روی پیشونیش گذاشتم و برگشتم.
آخرین نگاهم رو به دختری که قفسه سینهاش اروم بالا و پایین میرفت انداختم و در رو بستم.
"جونگ کوک "
به سمت صدا برگشتم.
"بله هیونگ؟"
تکیهاش رو از دیوار روبهرو گرفت و بهم اشاره کرد که دنبالش برم.
بدون پرسیدن سوالی همراهش راه افتادم از قصر خارج شدیم یکم بعد با ایستادنش سر جام وایسادم و نگاهم رو به درِ جلوم دادم.
"هیونگ این همون زندانی نیست که ورود بهش ممنوعه؟"
سرش رو به نشونه آره تکون داد و وارد شد.
آهی از اینکه جیمین هیونگ قصد نداره باهام حرف بزنه کشیدم.
پشت سرش وارد شدم و در رو بستم.
با دیدن یکی از خدمتکارایه اصلی قصر داخل زندان متعجب سر جام خشکم زد.
"این چرا اینج..."
"همون خدمتکاریه که توی چایی سم ریختهاس"
خدمتکار با دیدن من به التماس کردن افتاد.
"ولیعهد التماس میکنم من رو نکشید من هیچ تقصیری ندارم اینِ داره دروغ میگه خودش کسی هست که بانو لونا رو مسموم کردن"
از پرویی و درویی من روبهروم دستام رو مشت کردم.
شمشیرم رو نزدیک گردنش بُردم .
"چطور جرعت میکنی جلویه من دروغ بگی و به پرنس اول تهمت بزنی؟التماس هم واسه نکشتنت هم میکنی؟"
پوزخندی زدم.
خواستم با شمشیر سرش رو بزنم که جیمین با شمشیرش جلویه برخورد سر تیز شمشیر به گردن مرد بیچاره رو گرفت.
با آرامش سعی کرد با کلماتِ شمرده شمرده آرومم کنه.
"کُشتنش هیچ دردی رو برایِ ما دوا نمیکنه پس اروم بگیر جونگ کوک اگه بمیره نمیفهمیم کی پشت این ماجراست مطمئناً نه من نه تو دلمون نمیخواد دوباره این اتفاق بیفته نه؟"
سرم رو به منظور فهمیدن هدفش تکون دادم.
شمشیر رو از دستم گرفت و غلاف کرد.
دستشُ روی شونه ام گذاشت و در گوشم زمزمه کرد.
"برگرد پیش لونا، من حواسم بهش هست فقط خواستم تو هم در جریان باشی پس برو"
ESTÁS LEYENDO
My Second Chance To Live ||JJK(COMPLETED)
FanficSEASON 1 COMPLETED SEASON 2 COMPLETED میدونید چرا به بعضی ها شانس دوم برای زندگی کردن داده میشه؟! چون لحظه مرگشون پر از پشیمونی، غم و ناامیدی برای کارهایی که میتونستند انجام بدن ولی انجام ندادن. و لحظه مرگ من هم همین حس ها رو داشتم پشیمونی، درد،...