"دوک و دوشس چویی مُردن"مرد پشت میز لبخند سر مستی زد و کیسه سکه های طلا رو جلوش پرت کرد.
"کارت خوب بود یکم اوضاع اروم بشه بعدش مانع بعدی رو برمیداریم"
"ی مشکلی وجود داره به نظر میرسه پرنس جیمین با دختر دوک چویی نامزد ولیعهد رابطه صمیمی داره!واسمون مشکل پیش نمیاد؟"
"نه نگران اون نباش،پرنس جیمینمون الان تو باتلاق افتاده،منتظر دستور بعدی باش"
●●●●
Danielکت بلند مشکی رنگمُ روی شونه هاش انداختم و کنارش اروم نشستم.
"میدونستی نه دنیل؟"
خودم رو به ندونستن منظور پشت حرفش زدم.
"چی رو میدونستم؟که اینجایی؟"
"من احمق نیستم دنیل تو میدونستی پدر و مادرم قراره بمیرن "
آهی کشیدم.
"اره میدونستم که میمیرن و نگفتم بهت چون جلوی اتفاق رو میگرفتی و به عنوان کسی که مسئوله ازت محافظت کنه نمیتونستم بزارم "
"ولی اونا خانوادم بودن دلیلی که من برگشتم اونا بودن"
صورتش رو سمت خودم چرخوندم و به چشم های اشکیش زل زدم.
"لونا سرنوشت همه رو نمیشه تغییر داد توی دفتر زندگی اونا مرگ نوشته شده و تو نمیتونی جلوش رو بگیری"●●●●●
Luna
شمشیری که به قصد کشتن بلند شد رو دیدم
دیدم چه جوری تیغه تیزش روی بدن پدر و مادرم کشیده شد
جیغ های مهمان ها توی گوشم میپیچیدصدایه درخواست کمکشون...ولی کسی برای کمک نیومد انگار همه چی از قبل برنامه ریزی شده بود
خواستم سمتشون برم نجاتشون بدم نزارم دوباره برن اما با دست های جیمین متوقف شدم
داد میزدم..التماسش میکردم تا ولم کنه
توجهم به قاتلی که داشت از پنجره فرار میکرد و آخرین لحظه نگاهش سمت من برگشته بود رفت..
از خواب پریدم بدون اینکه شمع کنار تختم رو روشن کنم دفتر زیر بالشت یاسی رنگمُ برداشتم و پایین "چشم های ابی" آخرین نکته قیافه قاتل یادداشت کردم.
"تتو خورشید طلایی "
نفس عمیقی کشیدم و سرجام برگشتم ولی خوابم نمیبرد.
وارد کتابخانه موردعلاقه مامان شدم.
اتاق هنوزم بوی عطر خنک و گل یاس مادر رو میده، کتابی که همیشه عصر ها با چایی میخوند رو برداشتم...هنوز صفحه ای که علامت گذاشته بود سرجاشه.
YOU ARE READING
My Second Chance To Live ||JJK(COMPLETED)
FanfictionSEASON 1 COMPLETED SEASON 2 COMPLETED میدونید چرا به بعضی ها شانس دوم برای زندگی کردن داده میشه؟! چون لحظه مرگشون پر از پشیمونی، غم و ناامیدی برای کارهایی که میتونستند انجام بدن ولی انجام ندادن. و لحظه مرگ من هم همین حس ها رو داشتم پشیمونی، درد،...