"18"

273 42 30
                                    



چشماش رو باز کرد و با یادآوری دیشب وقتی از خونه مامان لیام اینا برگشتن لبخند پهنی زد و دستش رو روی سینه های لخت لیام کشید.


خمیازه کشید و دستش رو روی گردن لیام گذاشت


زین؛لی؟.....


با صدای شیرینش گفت و لیام تکونی خورد و دستش رو گذاشت روی دست زین،چشماش رو باز کرد و زین خودش رو بالا کشید و لباش رو روی لب های لیام گذاشت و کوتاه بوسیدش


لیام؛صبح بخیر


زین؛صبح تو هم بخیررر


لیام گوشیش رو از میز کنار تخت برداشت و دید کلی پیام از طرف هری و لویی و نایل براش اومد،ابروهاش رو در هم کشید رمز گوشیش رو باز و صفحه چتش با هری رو باز کرد

Harry:ههییی لیام کجایی!!

Harry:جواب بده!مهمه گوشیت رو چک کن

Harry:جیجی از کجا فهمیده؟؟

Harry:فاک فاک فاکک لیااامممم

Harry:خبرا رو چک کن لیام خواهش میکنم

Harry:دیکم تو این زندگی!!کدوم گوری هستی؟


هنگ کرده بود نمیدونست هری داره راجب چی حرف میزنه،چتش با لویی و نایل رو هم باز کرد اونا هم همین ها رو گفته بودن!


کلی نوتیف اومده بود براش از یوتیوب،اینستا توییتر......بازشون کرد دید یه مصاحبه جدید از جیجی منتشر شده که جیجی داشت گریه میکرد توش!


زین؛لیام...چی شده؟چرا یهو حالت گرفته شد


لیام؛ای..اینو نگاه کن


فیلم رو پلی کرد و با هم با دقت به صفحه گوشی خیره شدن تا ببینن چه خبره


جیجی؛همون طور که میدونین من و زین مالیک چند سالی میشه که کات کردیم،من واقعا دوستش داشتم خودتون می‌دیدین که چطور با عشق بهش نگاه میکردم اما اون مثل من نبود و خب جدا شدیم....بعد یه مدت فهمیدم اون بایسکشواله.....


بغض ساختگی ای می‌کنه که مظلوم نمایی کنه و بعد آب دهنش رو قورت میده و ادامه میده


جیجی؛اگه از همون اول بهم میگفتی شاید هیچ وقت خودمو بهش نزدیک نمی‌کردم تا اونقدر عاشقش نشم...من واقعا قلبم شکست....با وجود همه اینا من دوستش دارم هنوز با اینکه بهم توجه نمی‌کرد و مثل خودم عاشق نبود.....


اشک های رو گونه اش رو با دستمال پاک کرد


جیجی؛ولی‌ خب چه میشه کرد؟نمیخواستم با گریه کردنم و این حرفام ناراحتتون کنم راستش یه خبری دارم...در اصل برای اون اومدم،به زین و لیام پین تبریک میگم،شنیدم که همو دوست دارن و باهمن.......


My new photographer[Z/M][L/S]Where stories live. Discover now