My new photographer[Z/M][L/S]

"7"

زین و لویی داشتن به هری و لیام عکس هایی که دیروز گرفتن و ادیت زدن رو نشون میدادن و نظر ازشون میگرفتن.

لیام؛این به نظر من هیچی کم نداره

زین؛اما اینجاش یه جوریه سایه خیلی بدی افتاده...میگرفتمش بهتر نمیشد؟

لیام؛هر طور خودت میدونی حالا نظر نایلم بپرس

زین؛باشه......

نگاهشون به هری و لویی افتاد که میخندیدن....

زین؛لویی همیشه وسط کار کردن می‌خنده و بقیه رو میخندوند....حتما الانم داره اون عکسای چرت پرتی که از کنه بدبخت گرفته نشون هری میده

لیام خندید و نگاهش رو از هری و لویی گرفت و به زین داد

لیام؛خندیدن وسط کار کردن اشکالی نداره خستگی رو از تنت می‌بره...

زین؛من ترجیح میدم کارم رو بکنم و حواسم به چیزای دیگه پرت نشه

لیام دیگه واقعا براش روشن شده بود که زین چقدر کاریه.....

لیام؛هر طور راحتی...حالا بریم پیش نایل نظر اونم بپرسیم....
به سمت نایل رفتن و روی صندلی ها نشستن.

لویی؛وااییی اینجا داشت تو ماشین ساندویچ میخورد یهو خوابش برد همین جوری منم عکس گرفتم

دوتایی خندیدن و لویی عکس های بعدی رو نشون داد....

لویی؛اینجا داشتیم باهم رانندگی میکردیم وقتی گواهی نامه نداشتیم خیلی خوش گذشت...

هری؛زین قبلا مثل تو بوده انگار...یعنی می‌گفتین میخندیدین و کلی اسکل بازی در می اوردین....

لویی؛اوه...اره...از وقتی اون جیجی جنده و زین از هم جدا شدن زین صد و هشتاد درجه عوض شد،فکر میکرد واقعا بعد از چندسال عاشق یه آدم درست و خوب شده اما اشتباه کرد...واسه همین سعی کرد خودش رو تغییر بده جدی تر بشه روی همه مسائل این زینی که شما می‌بینید زین واقعی نیست...

با ناراحتی گفت و هری هم حالش گرفت و به زین نگاه کوتاهی انداخت

لویی؛هیی...بیخیال بریم پیششون....

لبخند زد و با هری رفتن کنار لیام و زین نشستن

نایل؛به نظر منم اون سایه رو بردار زین....شما میتونین برین بقیه عکس هاتون رو بگیرین

زین و لیام بلند شدن و لویی هم عکس ها رو به نایل نشون داد

نایل؛عالیه اما اگه یکم روشن تر باشه بهتر میشه خیلی کم نه زیاد

لویی؛باشه حله درستش میکنم تو خونه...بریم هری

بلند شدن و رفتن پیش لیام و زین و باز شروع کردن به عکس گرفتن

‌
.

از در ورودی وارد شد و نگاهی به اطرافش انداخت....عینک آفتابیش رو از روی چشماش برداشت و به جای خالی نگهبان نگاهی انداخت