"16"

295 45 72
                                    

وقتی در اتاق رو باز کرد نایل و هری رو دید و سلام کرد بهشون و سریع نگاهش رو ازشون گرفت آخه با هری چصه،حالا از شانسش هم هری امروز خیلی هات و ددی شده با اون تیپش.


دوربینش رو گذاشت یه گوشه و از اتاق رفت بیرون تا آب بخوره،هری چند ثانیه بعد پشت سرش رفت و بعد رفت داخل یه اتاق که درش باز بود و تو راه لویی بود.


ولی آبش رو خورد و داشت به سمت اتاق حرکت میکرد هری سریع دستش رو گذاشت روی دهنش لویی و از کشیدش داخل اتاق و در رو بست.


لویی وحشت زده شده بود ولی وقتی هری رو دید ابروهاش رو در هم کشید،هری پرتش کرد روی تخت و لویی از اینکه یه تخت توی این اتاقه تعجب کرد.


هری دستش رو از روی دهن لویی برداشت و لویی بالافاصله شروع کرد به دست و پا زدن تا هری رو از روی خودش کنار بزنه


هری؛هی کیتن انقدر تکون نخور!آروم باش می‌خوام حرف بزنم باهات


لویی؛این راه حرف زدنته؟؟سکته کردم مرتیکه!!درست مثل آدم بهم میگفتی منم می اومدم....بعدشم این تخته واسه چی تو این اتاقه؟منو کجا اوردی؟؟!


تند تند و با عصبانیت حرف میزد و هنوزم سعی داشت هری رو کنار بزنه ولی نمیشد.


هری؛باشه باشه معذرت می‌خوام آروم باش.....اینجا یه اتاق مخصوص عکاسی هایی که باید توش روی تخت خوابیده باشیم و از این جور چیزا.....


از روی لویی بلند شد و لبه تخت نشست و لویی هم از حالت خوابیده در اومد و کنارش نشست.


لویی؛بگو می‌شنوم آقای استایلز


هری؛الان می‌خوای با آقای استایلز گفتنات بهم نشون بدی باهام چصی؟؟باید بگم سخت در اشتباهی چون داری اینجوری تحریکم میکنی


دستش رو روی گونه لویی کشید ولی لویی خودش رو عقب کشید و نذاشت هری ادامه بده


لویی؛باشه حرفت رو بزن....آلان زین و لیام میان باید کارمون رو شروع کنیم


هری؛باشه باشه.....لویی ببین واقعا حیفه رابطمون بخاطر این چیزا خراب بشه،سر این چیزای مسخره!!ارزشش رو داره؟؟من واقعا عاشقتم لویی....اصلا دلم نمی‌خواد فکر کنی دوستت ندارم!


نگاه زیر چشمی ای به هری انداخت،هری به لویی نزدیک شد و دستش رو پشت کمر لویی گذاشت و نوازشش کرد


هری؛دیگه چص نباش.....باشه؟


سرش رو گذاشت روی شونه هری و چیزی نگفت،هری لبخند زد و لویی رو محکم تو بغلش گرفت


هری؛این یعنی باشه؟؟


سرش رو به معنای مثبت تکون داد و هری روی موهاش رو بوسید


My new photographer[Z/M][L/S]Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz