"The End"

422 49 57
                                    




تریشیا و یاسر با ولیحا و صفا اومده بودن اما دنیا نتونست بیاد بخاطر کارش و تینا.....





یولاندا فضا های مجازی رو پر از کصشر کرده بود،میگفت زین از همون اول هم مناسب دختر من نبوده،اون هیچی نبوده فقط یه عکاس بوده بخاطر دختر من کمی معروف شد،اون قدر دختر منو ندونست و رفت با همجنس خودش!اون یه نجسه!





از خودش کلی فیلم گرفته بود که توشون گریه میکرد و این حرف ها رو میزد






زین سعی میکرد اهمیت نده اما نمیشد!روی قلبش یه سنگینی بود....اون راحتش نمیذاشت.






تریشیا و ولیحا با صفا همش با زین حرف‌ میزدن تا از افکارش دور نگهش دارن و کاری کنن به حرف های حدیدا گوش‌ نده





همشون با هم هجوم اورده بودن!از یه طرف انوار از یه طرف محمد و بلا،بلا و یولاندا خیلی سخت گرفته بودن نسبت به محمد و انوار‌.





سخت تلاش می‌کردن تا زین رو مجازات کنن به خاطر گناهی که نکرده!اون هیچ تقصیری نداره که عاشق لیامه!
هیچ قانونی نیست که بگه زین و لیام نمیتونن هم دیگه رو دوست داشته باشن و زین به هیچ وجه مقصر خودکشی جیجی نیست!





اما این حدیدا دست نمی‌کشن،فقط‌ خودشون رو خسته میکنن و تهش به جایی نمیرسن و زین هیچ جای نگرانی نباید داشته باشه.




تریشیا و خواهراش هم همین رو همش بهش میگن و زین آروم سرش رو به معنای فهمیدن تکون میده





اون طرف لیام با یاسر حرف‌ میزد راجب اینکه میخواد با زین یه مدت از شهر دور بشه تا آرامش بگیرن و بعد که اوضاع بهتر شد برگردن و یاسر موافقت کرد





راجب خانواده لیام هم حرفشون شد که مخالف بودن ولی لیام به تریشیا و یاسر گفت اصلا مهم نیست اونا چی میگن.





تریشیا و یاسر کمی فکر کردن،نمیتونستن زین و لیام رو از هم جدا کنن،اونا‌ همو دوست دارن واقعا و به هم نیاز دارن پس قبول کردن.





لیام؛من هماهنگ میکنم یه خونه جور میکنم که کمتر از چهار روز دیگه اونجا باشیم





تریشیا؛چجوری؟





لیام؛ویلا‌ رو مبله میگرم‌ یعنی میگم یکی پیدا کنن توش همه چی باشه،پیدا میشه





یاسر؛خب‌‌ خوبه هر چی زودتر برین بهتره




زین نگاهش رو از زمین گرفت و سرش رو بالا گرفت





زین؛هری‌ و لویی چی‌ میشن؟





تریشیا؛مگه اونا هم باهمن؟!




My new photographer[Z/M][L/S]Where stories live. Discover now