کیونگسو آخرین دونه ی انگور بنفش رو هم توی دهنش گذاشت و از پشت روی تختش ولو شد. حدود یک ساعت از زمانی که جونگین گوشی رو روش قطع کرده بود، میگذشت و توی این مدت هیچ اتفاقی، حتی درحد گذر یه مگس از دم در دستشویی اتاقش هم رخ نداده بود و این ساکن شدن جریان زندگیش، اون هم دقیقا بعد از اتفاقی که دوست داشت به نحوی فراموشش کنه، واقعا تحمل ناشدنی بود.
دلش میخواست با لوهان صحبت کنه ولی از اخرین دفعه ای که باهاش توی اون حالت حرف زده بود، روش نمیشد حتی اسم دوستش رو هم بیاره؛ مخصوصا که حس میکرد شرایط لوهان هم بهم رخیته اس و فقط با بیان کردن مشکلاتش، باعث میشه که اون امگا دوره ی سخت تری رو
بگذرونه.آهی کشید و از جاش بلند شد. خودش هم دوره ی راحتی رو نمیگذروند ولی حداقل باهاش کنار اومده بود و میدونست چطوری میتونه حال خودش رو خوب کنه. احتمالا دیدن یه پورن لزبین توی تلویزیون سالن با صدای بلند، میتونست تا حدودی از این کلافگی روزمره درش بیاره.
هیچکس درمورد این سلیقه ی خاص کیونگسو توی پورن دیدن اطلاع نداشت و امگا هم حقیقتا نمیدونست اگر یه روزی کسی اتفاقی با این قضیه رو به رو بشه، چه جوابی باید بهش بده تا خودش رو توجیه کنه. شاید هم لازم نمیشد توجیه بشه و اصلا کار به اونجا نمیکشید چون خود اون شخص ترجیح داده در سکوت به صفحه ی تلویزیون خیره بشه و امگا رو همراهی کنه.
با تکون دادن سرش، ذهنش رو از این افکار دور کرد و از اتاقش خارج شد. هنوز از پله ها پایین نرفته بود که صدای زنگ در که با ریتم مزاحمی مدام تکرار میشد، توی خونه پیچید و سکوت ازار دهنده ی فضا رو از بین برد. هیچ ایده ای درمورد اینکه کی این وقت ظهر ممکنه مزاحمش شده باشه نداشت اما ضمنا برای قطع شدن صدا، با سرعت خودش رو به آیفون رسوند و به وضوح با دیدن کیم جونگین پشت در، جا خورد. مدتی همونجا مثل جن زده ها ایستاده بود و به قامت مضطرب آلفا نگاه میکرد ولی در انتها، تصمیم گرفت فقط در رو باز کنه و ببینه چه اتفاقی باعث شده که اون پسر به جایی بیاد که کیونگسو مطمئن بود تا قبل از این، هیچوقت آدرسش رو بهش نداده!
بعد از باز کردن در، تا حدود یک دقیقه جلوی در خونه منتظر موند تا آلفا از آسانسور خارج بشه تا بتونه ببینتش و توی اون مدت کوتاه، حس کرد چقدر خوبه که خانواده اش خونه نیستن تا بابت ملاقات با یه آلفای مرد توی دوران هیتش سرزنشش کنن. هرچند خودش هم میدونست که سرزنش کردن اونها فقط بخاطر اینه که صلاحش رو میخوان اما برای کیونگسو که یکبار دیگه هم با همین آلفا خوابیده بود، چندان فرقی نمیکرد اگر در معرض خطرش قرار داشته باشه!
"چرا دم در وایسادی؟" جونگین به محض خروجش از اسانسور با لحن بدی غرید و تمام هورمونهای امگا رو تحریک کرد. با اینکه اگر هر وقت دیگه ای بود، کیونگسو مسلما یه بحث طولانی مبنی بر "به تو چه ربطی داره" رو شروع میکرد و تا وقتی پرچم سفید آلفا رو منیدید، کوتاه نمیومد اما حالا تنها حسی که از حرفش برداشت کرده بود، حس حمایت بود. حسی که در واقع از اشخاص زیادی تا به حال دریافت نکرده بود.
YOU ARE READING
【 Addicted 】(HunHan.ver)
FanfictionName: Addicted | وابسته Couple: HunHan, ChanBaek, KaiSoo Genre: Romance, Smut, Omegavers Writer: StrAnGer Editor: OhOrat ───────────╼✾࿐ لوهان، امگای جوانیه که گاهی، بعضی از عادت هاش تبدیل به 'اعتیاد' میشن. حالا چی میشه اگر امگا دقیقا هفتهی قبل از...