The End

129 26 4
                                    

*دو هفته بعد*

حدود نیم ساعتی میشد که لوهان و بکهیون به کافه سهون رفته بودن تا علاوه بر مهمونی سهون، میکاسا رو هم ببینن ولی به دلایل نامعلومی بنظر میرسید اون دختر تمایلی به اومدن نداشت.

البته مدت زمان انتظارشون به هیچ وجه بهشون سخت نگذشت چون هم سهون هم چانیول، به طرز با نمکی مدام با هم کل کل میکردن و امگاهاشون رو به خنده مینداختن.

به درخواست سهون قرار بود به مناسبت برگشتن میکاسا از ژاپن امروز جشن کوچیکی توی کافش برگزار کنن و علاوه بر کیونگسو، جونگین و سوهو، به اصرار سولار مونبیول هم دعوت شده بود تا دورهمی کوچیکشون، کمی بزرگتر بشه.

دو هفته ی پیش سهون همونطور که قول داده بود، مدارکی که نشون دهنده ی مجرم بودن پدرش بودن رو به دادگاه محلی ارائه کرد و بعد از دو روز تمام بررسی و تحقیق از جانب دادستانی، دادگاه حکم آزادی میکاسا و دو سال زندان به علاوه ی توقیف تمام اموال آقای اوه رو صادر کرد.

مادر سهون هم بعد از اینکه دو سه روز ارتباطش رو با پسرش به طور کامل قطع کرده بود بلاخره روز چهارم رفت دم کافه اش و بعد از اینکه بابت تمام این مسائل عذرخواهی کرد، بهش گفت که تصمیم داره بره چانگ‌اون و کنار خواهرش زندگی کنه.

آلفا یه مدت بابت همه ی این مسائل عذاب وجدان داشت ولی بلاخره با دیدن میکاسا حس کرد همه چیز ارزشش رو داشته.

هرچند وقتی خواهرش ازش خواست تا مدتی به ژاپن بفرستتش تا با آدمایی که میشناسنش رو به رو نشه، باز هم حس تنهایی بهش دست داد ولی نمیتونست تنها خواسته ی اون دختر رو بعد از تمام این سالها زیر پا بندازه.

بهرحال امروز همه چیز به حالت عادی برمیگشت، حتی چیزی بهتر از عادی حالا از استعمار خانگی پدرش خبری نبود، قرار نبود با کسی به اجبار ازدواج کنه و از همه مهم تر، لوهان رو در کنار خودش داشت. امگایی که دفعه اول با رنگ موی صورتی دیده بود و حس میکرد یه موچی نرمه و حالا با موهای مشکیش که تضاد خاصی با پوست روشنش داشت، ایمان اورده بود که در عین حال یه قوی سیاهه.

"هیونگ اومد" لوهان با دیدن کیونگسو و جونگین که دست تو دست هم وارد کافه شدن جیغ زد و باعث جلب توجه همه ی افراد حاضر شد. البته هیچکس به اندازه‌ی سهون از دیدن جونگین اونجا جا نخورد .. هرچند که همیشه میدونست لیدرشون یه پسر دبیرستانیه ولی توقع نداشت یهو با دوست پسرش سر از کافه‌ی اون دربیاره.

"کیونگسو گفته بود فقط یه دورهمی کوچک با دوستاشه..نگفته بود پارتی مافیاس" جونگین به شوخی رو به چانیول گفت و هر دو با هم زدن زیر خنده. هیچوقت سهون از شنیدن لفظ کلمه 'مافیا' خوشش نمیومد ولی ایندفعه به طرز خاصی از شنیدنش لرزید. البته نه به این خاطر که اون کلمه زیاده روی بود، بلکه چون لوهان مثل یه بچه گربه به جلوی  پیرهنش چنگ زد و به عمق چشم هاش خیره شد تا ببینه منظور حرف جونگین چی بود.

【 Addicted 】(HunHan.ver)Where stories live. Discover now