لوهان با استرس برای بار آخر به ظاهر آراسته اش توی آینه نگاه کرد و نفس حبس شده اش رو با صدا بیرون داد. لباس حریر نازک قرمز با رنگ مشکی چوکر و پوست سفیدش، هارمونی سکسی ای رو تشکیل داده بودن که یه شلوار جین مشکی تنگ باعث شده بود اون هارمونی نفسگیرتر از چیزی که به نظر میرسید باشه.
گوشواره های بلندش رو انداخته بود و انگشتهای کوچولو و بانمکش از انواع انگشترهای رنگارنگ تزیین شده بودن. مشخصا امگا عطرهای زیادی رو روی تنش امتحان کرده بود چون رایحه ی تنش، مخلوطی از چند عطر بود ولی هیچکدوم قدرت از بین بردن رایحه ی طبیعی امگایی لوهان رو نداشتن.
نگاه آخرش رو به جثه ی ریزش انداخت و دست از برانداز کردن خودش کشید. از اتاق بیرون رفت تا از پله ها پایین بره. کمی طول کشیده بود و نمیتونست جلوی خودش رو از نگرانی برای آلفا بگیره منتها از طرفی میدونست اگر بخواد آرزو کنه اون پسر زودتر برسه، انقدر استرس میگیره که نفس کشیدن هم از یاد ببره.
با طمأنینه و غرق در افکار خودش، از پله ها پایین میومد و قبل از اینکه به سالن برسه، صدای زنگ در سکوت سنگین خونه رو شکست و امگا رو هول کرد. سرعت قدم هاش رو بیشتر کرد و وقتی پشت در رسید، نفس عمیقی کشید تا نفس نفس چند ثانیه قبلش از بین بره و با لبخند درخشانی، در رو باز کرد.
چشمهاش فقط تا چند ثانیه فرصت خیره موندن توی چشمهای کشیده سهونی که به نظر خیلی خسته میرسید رو داشتن چون آلفا بدون کشتن هیچ زمانی، لبهاش رو به لب های درشت و سرخ امگا رسوند و به شدت شروع به بوسیدنش کرد.
لوهان چشمهاش رو بسته بود و طبق غریزه، آروم عقب میرفت تا به کاناپه ی سمت چپ هال برسن و سهون وقتی با پا در رو پشت سرش بست، بدون اینکه لحظه ای دست از بازی کردن با لب های لوهان برداره، جلو میرفت تا بتونه به جای راحت تری برسه.
"صبر کن" سهون به سرعت لب هاشون رو از هم فاصله داد و با صدای خماری دستور داد و باعث شد لوهان پلک هاش رو از هم فاصله بده.
"اتاقت کجاست؟" همینطور که دستهاش پهلوهای لوهان رو وجب به وجب لمس میکردن، پرسید و لوهان بعد از قورت دادن بزاقش، سرش رو به سمت طبقه ی بالا چرخوند.
"ب-بالاست." با تردید زمزمه کرد و سهون بلافاصله ازش فاصله گرفت و با کشیدن دستش، با سرعت از پله ها بالا کشوندش.
لوهان واقعا مشتاق بود بدونه چه اتفاقی درحال افتادنه یا چرا سهون اینکار رو میکنه ولی توانایی سؤال پرسیدن نداشت. میترسید که جوابش قلبش رو بشکنه؛ یا مثلا به اندازه ی کافی برای روح شکننده اش لطیف نباشه. در هر صورت، نمیخواست با سهون حرفی بزنه. تنها چیزی که الان بهش نیاز داشت، دست های آلفا بود که تنش رو لمس و نیازهای شدیدش رو ارضا کنن.
"اتاقت اینه؟" لوهان با سؤال سهون که داشت به در اتاقش اشارهدمیکرد، از افکارش بیرون اومد و سرش رو به نشونه ی تأیید، تکون داد. سهون امروز عجیب رفتار میکرد.
YOU ARE READING
【 Addicted 】(HunHan.ver)
FanfictionName: Addicted | وابسته Couple: HunHan, ChanBaek, KaiSoo Genre: Romance, Smut, Omegavers Writer: StrAnGer Editor: OhOrat ───────────╼✾࿐ لوهان، امگای جوانیه که گاهی، بعضی از عادت هاش تبدیل به 'اعتیاد' میشن. حالا چی میشه اگر امگا دقیقا هفتهی قبل از...