Ep3:ریشه دار شده

276 58 0
                                    

پانزدهمین روزه و من خسته شدم. خسته از فکر کردن به این که شاید یه روز
از من خوشش بیاد. خسته از فکر کردن به این که شاید یه روزی ما با هم
باشیم.
گلبرگ ها واقعا من رو آزار می دن. فقط این جوریه که وقتی تمرین می کنیم،
احساس می کنم می خوام اونا رو باال بیارم. تمام روز باال آوردن اون گلبرگ ها
حس گذشتن یک دهه رو می داد. گلوم با گذشت هر روز درد می گیره. وقتی
ریشه های گل توی قفسه سینم می پیچن، درد دارم.
اعضا به خاطر همیشه دویدنم به دستشویی وقتی تایم استراحت شروع می شه
و باهاشون وقت نمی گذرونم، خیلی بهم مشکوک شدن.

تا از دستشویی بیرون اومدم، هوسوک از پشت بغلم کرد.
"تهیونگ خوبی؟"
"خوبم هیونگ."
"ببین تهیونگ، همون لحظه که تایم استراحت شروع می شه، می دوی به
دستشویی. خوب نی–"
"هیونگ خوبم! خوبم مثل–"
حرفش با گلبرگ لیلیوم صورتی که از دهانش به زمین افتاد قطع شد.
به گلبرگ خیره شد.
"تهیونگ؟ نگو که ها–"
"هیونگ، خودت با جفت چشمات دیدی، فقط به کسی نگو. لطفا، التماست
می کنم."
"فقط بهم بگو اون کیه."
هوسوک با محکم گرفتن شونه هام گفت.
"کیه تهیونگ، بهم بگو."
چشم های تهیونگ با گرفتن نگاهش از هوسوک خیس شدن. بعد اشک از
چشم های هوسوک سرازیر شد.
"اگه جراحی نکنی ممکنه بمیری تهیونگ. هنوز نمی خوام از دستت بدم. بهم
بگو، شاید تونستم کمکت کنم."
ه – هیونگ درد – درد داره..."
و هوسوک دست هاش رو از روی شونه های تهیونگ برداشت.
"عالوه بر اون، نمی تونم هیونگ. واقعا عشق بی سرانجامیه."
"اگه عشق بی سرانجامیه پس برو جراحی، تهیونگ. واقعا نمی خوام هنوز از
دستت بدم. بی تی اس بدون تو بی تی اس نیست. خودت اینو می دونی."
"فقط نمی خوام این حس رو از یاد ببرم هیونگ. این حس، حس سرزنده بودن
بهم می ده. نمی خوام خاطراتش رو از یاد ببرم."
"اون؟ جز مائه؟"
"آره، هست.

𝑰 𝑫𝒐𝒏'𝒕 𝑾𝒂𝒏𝒏𝒂 𝑭𝒐𝒓𝒈𝒆𝒕 {𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤}Where stories live. Discover now