Ep7:ترک کردن

263 45 0
                                    

"هیونگ؟ چرا؟ منو ترک نکن!! عاشقتم هیونگ. نکن..."
احساس می کنم می تونم جونگ کوک رو ببینم.
چقدر دعا می کردم واقعی باشه.
تو بهشتم نه؟
صدای نامجون هیونگ رو شنیدم.
"تهیونگ تنهامون نذار..."
حاال صدای یونگی هیونگ رو شنیدم.
"تهیونگ لطفا بیدار شو."
حرف زدن همشون رو شنیدم.

"هیونگ، لطفا بیدار شو!!!"
می خوام جونگ کوک رو ببینم!
بدنم، لطفا بیدار شو.
بذار برای آخرین بار کوکیم رو ببینم.
از غرق شدگی بلند شدم. فهمیدم توی دریام. سعی کردم به ساحل شنا کنم.
خوشبختانه موج زیادی نبود. فکر کردم دارم می میرم.

دوباره به خاطرت نجات پیدا کردم، جونگ کوک.
دوباره.
Flashback

"آههه!! دیگه نمی تونم تحمل کنم. گفتن زشت و چاقم. باید از این گروه برم.
باید خودکشی کنم."
سرم رو روی شونه جونگ کوک گذاشتم. اشک از چشمانم سرازیر شد.
"نه، ببین وی هیونگ. تو زشت نیستی. زیبایی هیونگ. اگه نیاز داشته باشی،
هر روز بهت می گم که زیبایی. تو عالی هستی هیونگ! اعتماد به نفس داشته
باش.
End Of Flashback

در حالی که موهام رو عقب می دادم خندیدم و داد زدم.

"توی احمق، عاشقتم. بهم گفتی زیبام. گفتی همیشه باهام می مونی. توی
احمق. گفتی همه چیزتم!!"

دارم گریه می کنم. مثل آدم های روانی. انگار که فردایی نیست. انگار که
آخرین روزمه. دیگه برام مهم نیست. من فقط عشقش رو می خوام.
متوجه شدم که همیشه گریه می کنم. نمی تونستم احساساتم رو سرکوب
کنم. دارن طغیان می کنن. نمی تونن از بین برن. همیشه توسط این سایه
تسخیر می شم. همیشه دارم بهش فکر می کنم. فقط دیدنش باعث خفه شدنم
می شه. عاشقشم. چرا اون عاشقم نیست؟ چرا عشق انقدر درد داره؟
اگه عاشق شدن انقدر درد داره

پس ترجیح می دم عاشق نشم.
"منو احمق کردی."

𝑰 𝑫𝒐𝒏'𝒕 𝑾𝒂𝒏𝒏𝒂 𝑭𝒐𝒓𝒈𝒆𝒕 {𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤}Donde viven las historias. Descúbrelo ahora