Ep21: نامه

194 32 0
                                        


"جونگ کوک، داری چی کار می کنی؟ بیا این جا!"
جیمین اشاره کرد تا بشینه.
جونگ کوک تنها جیمین رو نادیده گرفت و کافه رو ترک کرد.
دلیل رفتنش به کافه رو از یاد برد، اهمیتی نداشت که فقط می خواست بره تا
حسادتش نسبت به اون دو گل نکنه.
"کوکی صبر کن!!"
جونگ کوک پشت سرش رو نگاه کرد و تهیونگ رو که به خاطر دنبال کردن
جونگ کوک نفسش بند اومده بود، دید.
"تهیونگ؟"
"خیلی سریع راه می ری! نزدیک بود گمت کنم."
تهیونگ نفس نفس می زد.
"چرا؟ تعقیبم می کنی؟"
"آمم ن – نمی دونم؟ پاهام من رو به سمت تو کشیدن."
تهیونگ زمزمه کرد و کنجکاو شد. چرا بعد از دیدن صورت گرفته مکنه اش، از
کافه بیرون اومد و دنبال جونگ کوک رفت؟
ص – صبر کن، مکنه اش؟
"اصال می دونستی زمستونه و همین اآلن داره برف می باره! بیا مال منو بگیر."
جونگ کوک کاپشن پف دارش رو در آورد و روی تهیونگ انداخت.
"پس خودت چی؟ سردت نمی شه؟"
"یه مرد هیچ وقت سرما رو احساس نمی کنه!"
"پس داری می گی من زنم؟"
"نه نه این منظورم نبود هیونگ..."
تهیونگ بلند خندید.
"خیلی خب... بیا قبل از این که سرما بخوری بریم خونه!"
تهیونگ خیلی عادی دستش رو روی دست جونگ کوک گذاشت و نوازشش
کرد.
جونگ کوک احساس کرد قلبش دوباره زنده شده و می تپه.
*******
تهیونگ دنبال هنذفری اش که انگار آب شده بود رفته بود تو زمین، می گشت.
یادش نمیومد کجا گذاشته و میزش رو شلوغ کرده بود.
"تهیونگ زود باش! داریم برای برنامه بعدیمون دیر می کنیم!"
منیجرش فریاد کشید.
"یه دقیقه صبر کن هیونگ! اوه پیداش کردم."
در حالی که هنذفری اش رو بر می داشت، نامه ای که از روی میزش افتاد
چشمش رو گرفت.
"این چیه؟"
تهیونگ نامه رو برداشت و بهش نگاه کرد. پاکت نامه ای سفید که با حاشیه
صورتی تزئین شده بود. نوشته ای با عنوان از یاد نبر، که به نظر دست خط
خودش بود، روش بود، ولی اون یادش نمیاد که چنین چیزی رو نوشته باشه.
"تهیونگ! وقت نداریم! یا اآلن میای یا دیر می کنیم!"
"آه بله!! دارم میام!"
نامه رو دوباره روی میز گذاشت و دوید.

𝑰 𝑫𝒐𝒏'𝒕 𝑾𝒂𝒏𝒏𝒂 𝑭𝒐𝒓𝒈𝒆𝒕 {𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤}Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang