Ep5:زیر اب کردن

273 55 0
                                    

"تهیونگ جدیدا عجیب شده."

سوکجین با گذاشتن چیپسی توی دهنش گفت.

جونگ کوک سرش رو تکون داد.

هوسوک به زمین زل زده بود.

هنوز نمی دونست تهیونگ عاشق کی بود.

Flashback

"آره هست."

"پس کیه؟ منم؟"

"نه هیونگ. ف – فقط. نمی تونم اآلن بگم. هنوز نه، هیونگ."

هوسوک دست تهیونگ رو گرفت.

ص – صبر کن تهیونگ!"

"

"معذرت می خوام هیونگ."

تهیونگ دست هوسوک رو از دست خودش جدا کرد و ازش دور شد.

End Of Flashback

بعد از اون موقع، هوسوک و تهیونگ خیلی با هم حرف نزدن. تهیونگ از

هوسوک دوری می کرد.

"سوک، هوسوک، جونگ هوسوک!"

با شنیدن اسمش به واقعیت برگشت.

ب – بله هیونگ."

"

یونگی با جویدن چیپس پرسید.

"ازت پرسیدم اون روز دقیقا بین تو و تهیونگ چه اتفاقی افتاد؟ معموáÇ پیش

تهیونگی."

"چیزی نیست فقط اینکه.... من می خوام چیپس بخورم!! یا!! جین هیونگ تو

خیلی می خوری."

بسته چیپس رو برداشت و فرار کرد.

"یا!! تنهایی نخور!! باهامون شریک شو!!"

جین با دویدن برای گرفتن هوسوک گفت.

"می خوام چیپس بخورم!! یا!!"
تهیونگ هنوز توی اتاقش سرگردان بود. نمی خواست بره بیرون. تازه گلبرگ
باال آورده بود و نمی تونست صحبت کنه. گلوش درد می کنه و خشکه. انتخاب
دیگه ای وجود نداره.
از اتاقش بیرون اومد تا آب بنوشه. به آشپرخونه رفت و از اونجا می تونست
جونگ کوک رو که روی زمین نشسته بود و جیمینی که روی مبل نشسته بود
و با موهای جونگ کوک بازی می کرد، ببینه.
وقتی جونگ کوک پشت سرش رو نگاه کرد و صورت هاشون خیلی بهم نزدیک
شد، قلب تهیونگ درد گرفت.

لیوانش رو روی میز گذاشت و با تلخی رفت. آب رو ننوشیده بود و می تونست
گلبرگ ها رو احساس کنه که از نایش باال میومد. تا وقتی به دستشویی برسه،
توی دهنش نگهشون داشت.
*******
چراغ ها خاموش شدن.
همه توی اتاق هاشون بودن.
به جز تهیونگ.
تهیونگ خودش رو به ساحل رسوند.

روی شن دراز کشید. بعد بلند شد و به سمت دریا رفت. تا جایی جلو رفت که
امواج دریا به پاش )منظور مچ به پایینه( می خوردن. خنک بود. جلوتر رفت که
آب تا ساق پاهاش باال اومد. تا رون هاش. تا گردنش. تا چشم هاش باال اومد.
می خواست خودش رو زیر آب فرو ببره. مثل حسی که بهش می گفت خودش
رو زیر آب ببره.
همین اآلن.

𝑰 𝑫𝒐𝒏'𝒕 𝑾𝒂𝒏𝒏𝒂 𝑭𝒐𝒓𝒈𝒆𝒕 {𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤}Donde viven las historias. Descúbrelo ahora