فلش بک صحبت دکتر با جین در بیمارستان بعد عمل تهیونگ:
"چی؟ گلا به طور کامل نمی تونن جدا بشن؟"
"متأسفانه این همون چیزیه که داره اتفاق میفته، آقای کیم."
دکتر با ترس از برقرار کردن ارتباط چشمی با سوکجین، به زمین خیره شد.
"پس، احتمال این که تهیونگ جونگ کوک رو به یاد بیاره و دوباره این چرخه
شروع بشه و–"
سوکجین برای یک لحظه حرفش رو قطع کرد.
"و تهیونگ دوباره گلبرگ باال میاره؟"
"بله. احتمال این که دوباره آقای کیم گلبرگ باال بیارن هست، اگرچه این
احتمال کمه."
"چطور چنین چیزی ممکنه؟"
"قدرت عشق. به هیچ کس اجازه از بین بردن کامل گل ها رو نمی ده آقا، دو
دستی به اونا چسبیده."
و بعد دکتر برای چک کردن بقیه بیماران، معاف شد.
"اون بچه! خیلی سمجه مگه نه؟ گرچه درباره زندگی خودشه."
سوکجین تلخندی زد.
وقتی داشت به سمت اتاق تهیونگ می رفت، جونگ کوک رو دید که از نفس
افتاده بود.
"هیونگ! ته – تهیونگ هیونگ کجاست؟!"
ببخشید جونگ کوک، ولی ازش مراقبت می کنم اگر تو مراقبش نباشی.
ESTÁS LEYENDO
𝑰 𝑫𝒐𝒏'𝒕 𝑾𝒂𝒏𝒏𝒂 𝑭𝒐𝒓𝒈𝒆𝒕 {𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤}
Romance↝🥀𝐅𝐢𝐜𝐭𝐢𝐨𝐧: 𝐈 𝐃𝐨𝐧'𝐭 𝐖𝐚𝐧𝐧𝐚 𝐅𝐨𝐫𝐠𝐞𝐭 ↝🥀𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: 𝐃𝐫𝐚𝐦𝐚,𝐑𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞,𝐇𝐚𝐧𝐚𝐡𝐚𝐤𝐢 ↝🥀𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤 ↝🥀𝐂𝐨𝐧𝐝𝐢𝐭𝐢𝐨𝐧: 𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞 ↝🥀𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫/𝐓𝐫𝐚𝐧𝐬𝐥𝐚𝐭𝐞:𝐅𝐢𝐫𝐞𝐋𝐢𝐠𝐡𝐭 ↝🥀𝐄𝐝𝐢𝐭�...
