CHAPTER:20

370 77 18
                                    

قبل از بالا دادن قوطی کوکاش دستی از پشت دراز شد و با قاپیدن قوطی اون رو یک نفس سر کشید.

دختر به عقب خم شد تا ناسزایی بهش بگه که با ابروهای بالا رفته و لبخند درخشان تهیونگ روبه رو شد
"چه مرگته تو؟"

آروم گفت و پسر بعد از انداختن تای ابروش به بالا نیشخندی زد
"حتی نمیتونی درک کنی که چه مرگمه، دارم از ذوق مرگی جون میدم!"

لیسا با حرفش تک خنده‌ای کرد و بی‌هوا گفت
"اگه کس دیگه‌ای بود می‌گفتم لاتاری برده یا حداقل یه اعتراف-"

قبل از کامل شدن جمله اش شوکه به سمت تهیونگ نگاه کرد و چشم‌های گرده شدش رو در تیر رس پسر قرار داد
"نگو که؟"
با ریکشنش به آرومی خندید و سر تکون داد
"آره جیمین..."

لحظه‌ای که دهن باز کرده بود دختر جیغ خفه‌ای کشید و خودش رو تو بغلش انداخت
"مطمئنی؟ خواب که ندیدی؟ واقعنی خود جیمین بود؟"
تهیونگ اخم کرد و به عقب هلش داد
"منظورت چیه که خواب دیدم؟ فکر کردی انقدر نابودم؟"
"خب بعید-"

قبل از کامل شدن حرفش با چشم غره تهیونگ سکوت کرد و منتظر نگاهش رو به لب های پسر داد حس کرده بود چیز مهمی داره که بخواد بگه
"اما یه اتفاق دیگه هم افتاد..."
حس بدی داشت اما نگاه مشتاق لیسا باعث شد حرفش رو کامل به زبون بیاره

"جیمین‌...گفت هیپوفوبیا داره، گفت نمی‌تونه با لمس کردنم کنار بیاد. نمی‌تونم زیاد بهش نزدیک شم چون ممکنه پنیک کنه!"
"پس بهت گفت..."
دختر با لحن شگفت زده ای گفت و در تأیید حرف خودش سر تکون داد
"نکنه تو خبر داشتی؟"

ابرویی بالا داد و پوزخند زد
"خواستم راز نگه دار باشم. در ضمن نمی‌خواد بخاطر ترس لمس شدنش افسردگی بگیری به مرور کمتر میشه و می‌تونه باهات درست تر ارتباط برقرار کنه، اوکی؟"
سری به نشونه مثبت تکون داد و غرق در فکر شد‌

کمی بعد دختر ایستاد دامنش رو تکوند و بعد از انداختن موهای کوتاهش به پشت گوشش گفت
"زودتر پاشو، برای کلاس دیر میرسیم...درضمن همین الان سیصد دلار برام بفرست تهیونگ."
پسری ابرویی بالا داد و قبل از اینکه فرصت کنه جواب بده لیسا دوباره صداش رو بالا داد و با خوشحالی ادامه داد

"تو و نامجون هر دو تاتون به عشقتون رسیدین وقتشه پارتی بگیرم~"
"می‌خوای از پول خودم برای خودم پارتی بگیری؟"

"همه که وارث یه زنجیره بزرگ نیستن کیم تهیونگ. خسیس بازی رو بزار کنار ، درضمن کلیدای آپارتمان چئونسو رو هم بده بیاد."
"اونو میخوای چیکار؟"

سِند رو، روی اسکرین گوشیش لمس کرد و بعد از رفتن پیامش سر بالا داد
"می‌خوام اونجا مهمونی بگیرم~"

****

با صدای زنگ آیفون نگاهش رو از بک‌گراند گوشی که باز هم یکی از عکس های دزدکی که از جیمین بود، گرفت و با دلهره لب زد
"جیمینِ؟"
لیسا که با خنده آدامسی می‌جویید جواب داد
"الان میرم نگاه کنم، نرینی به خودت!"

MY HALF SUN | VMIN Donde viven las historias. Descúbrelo ahora