این قسمت:
خونه
.
.
."اوه. خدای. من... اون دیگه چیه؟" اونها در حال سفارش دادن نوشیدنیهاشون بودند و لویی سعی داشت تا به طور نامحسوس، نوشیدنی بدون الکلش رو سفارش بده و همون موقع بود که چشم نایل روی گردن هری قفل شد.
در کمال تعجب، یه روز کامل طول کشیده بود تا نایل متوجهی مارک قرمز روی گردن هری بشه. مارکی که آلفا پنهانش نکرده بود و لویی بابت اینکه همه میتونستند اون رو ببینن، خوشحال بود. اینکه اینقدر طول کشیده بود تا نایل متوجهش بشه، واقعا عجیب بود.
درسته که هری و لویی عادت داشتند تا روی گردن همدیگه مارک بذارن اما این مارک متفاوت بود و برای یه امگا غیرممکن بود که بتونه یه مارک دائمی روی گردن آلفاش بذاره.
"آخ! یا مسیح نایل! این هنوز تازهست!" نایل با دهن باز دستش رو عقب کشید، نگاه متعجبش هنوز روی مارک گردن هری قفل شده بود. "یه مارک؟ چطور تونستی این کار رو بکنی لو؟" لاتی پرسید و درست مثل نایل، نگاهش خیرهی گردن هری بود.
"من-" لویی شروع به صحبت کرد اما دوستانش حرفش رو قطع کردند. "باورم نمیشه..." لاتی زیر لب زمزمه کرد. "درد داشت؟" نایل با اخم پرسید. "برای اینکه یه امگا بتونه چنین مارکی درست کنه باید واقعا محکم گاز بگیره... گرچه تا حالا در موردش چیزی نشنیده بودم." لاتی گفت. همینطور که در حال بررسی جوانب مختلف بودند هر لحظه بیشتر و بیشتر به سمت هری خم میشدند تا دید بهتری به گردنش داشته باشند.
دل لویی بهم پیچید. اصلا بابت اینکه اینقدر به آلفاش نزدیک بودند، خوشحال نبود."خیلی خب... یکم بهش فضا بدید. باشه؟" لویی تلاش کرد تا با لحن بیتفاوتی بگه، اما لاتی و نایل تقریبا بینیشون رو توی گردن هری فرو کرده بودند و امگای لویی داشت برای بیرون اومدن تلاش میکرد و....
"گفتم برید عقب!" لویی با صدای بلندی غرید... شارلوت و نایل خشکشون زد و بالاخره بعد از چند ثانیه از هریِ متعجب فاصله گرفتند. به محض فاصله گرفتن اون دو، هری امگاش رو به خودش نزدیکتر کرد تا آرومش کنه. اضطرابش به محض نزدیک شدن به هری از بین رفت و احساس گناه جای اون رو گرفت.
بابت بلند کردن صداش اون هم برای چنین مسئله کوچیکی احساس حماقت میکرد اما خوشبختانه به نظر نمیاومد که نایل و شارلوت بابتش ناراحت شده باشن و بیشتر به نظر میاومد که بابت واکنشش حسابی سرگرم شدند. "بابتش متاسفم لو" نایل با خنده گفت، همونطور که نوشیدنیهاشون رو به سمت یه میز خالی حمل میکرد. "آره، متاسفیم" لاتی با نیشخندی حرف نایل رو تایید کرد.
"نه... من متاسفم... من فقط-" لویی زیر لب گفت و حرفش رو ادامه نداد. واقعا چرا این کار رو کرده بود؟ هیچوقت فکر نمیکرد حسود یا محافظهکار باشه. "مشکلی نیست لو. اون مارک تازهست... این طبیعیه." نایل به محض اینکه نگرانی رو از صورت لویی خوند، برای اطمینان دادن به اون پسر و آروم کردنش گفت.
YOU ARE READING
Rogue [L.S]
Fanfiction[ C o m p l e t e d ] لویی یه امگای ولگرده که سالها با آزار و اذیت دست و پنجه نرم کرده... تا اینکه توی مسیرش با گلهای مواجه میشه که احتمالا مهربونترین کسایی هستن که توی عمرش دیده! •Persian Translation •امگاورس✓ • Original Story By: @Laventriloqu...