Part Fourty three:New start

476 106 618
                                    

شروع جدید
شروعی بزرگ برای تک تک انسان ها به نوبه خودشون
در دنیای کوچکی ایست...

از حس موهای کوتاه و ازادش لبخند زد و به هوای گرگ و میشی که طلوع افتاب رو همراهی میکردن و دست هاش رو میگرفتن تا بلند بشه نگاه میکرد

خورشید از میون ساختمون ها خودشو یواش یواش بالا میکشید و هر لحظه بیشتر به سمت بالا به پرواز در میومد

ساعت شیش صبح رو نشون میداد و اون از همیشه بیشتر حس ازادی داشت

حس خودش بودن
حس چیزی که میخواست باشه
حس پرواز تمام سرکوب هایی که در درونش انجام شده بود

بعد از کوتاه کردن موهاش و چیدن میز سراغ کمد لباس هاش رفته بود
مستر اتاقش رو پر از رگال های مختلف کرده بود ولی..‌.

در پشت تمام اون لباس های لطیف و پارچه ای با رنگ های روشن رالی بود پر از سیاهی

پر از شکوه
همانند پر های کلاغ،تیره،پر ابهت و فرمانروا!

بجای رگال کفش های داشنه بلند بوت هایی بود تیره رنگ
چرم،براق،مات...

بجای تاپ های نخی و کار شده بلوز های یه اصطلاح مردونه مشکی رنگ و تیره رنگ بودن

و در زیر تمام اون ها بانداژ های محکمی بود که روز های زیاد و متوالی ای همراه هریت بودن....

بجای دستبند ها و زنجیر های گرونش رینگ های نقره ای و گوشواره تک بود...

بغضی که سر انداختن گوشواره کرده بود هنوزم در درونش جولان میداد

باد سرد به گونه هاش میخورد و هوای بهاری بهش یاداوری دوباره زیستن میکرد...

ماشین رو روشن کرد و حرکت کرد سمت جاده
هنوز وقت کافی داشت تا اخرین روز مدرسه

امروز میخواست با خودش و احساساتش باشه
امروز تا ساعت هشت و نیم فرصت داشت با خودش و درونِ سرکوب شده اش حرف بزنه و خلوت کنه

امروز نیاز داشت بجای حرف زدن با بقیه
دلگرمی دادن به بقیه
ساختن روز بقیه
گله کنه
از خودش،از اتفاقات،از تصمیماتش یا حتی از چیز هایی که روشون تسلط نداشت...

میخواست قوی باشه
میخواست تغییر کنه و چیزی بشه که میخواد بشه...

چطور میتونست برای لیزایی قوی باشه که شکسته و با اسیب پذیر ترین حالت ممکن بهش گفته که دیگه توانایی نداره و یک دیوار محکم میخواد تا بهش تکیه کنه قوی باشه وقتی حتی برای″خودش″قوی نبود؟...

با یه دست فرمون رو گرفته بود و با دست دیگه ای که ارنجش رو به لبه در ماشین و شیشه های تا اخر پایین تکیه داده بود زیر لب هاش دست میکشید

امروز صبح نیازی نبود خودش رو نقاشی کنه
امروز صبح نیاز نداشت لباسی بپوشه که تتو هاش رو تا حد ممکن مخفی کنن

New start [l.s]Where stories live. Discover now