دوروز از بحث کوچیک و بی اهمیتی که بینشون پیش اومده بود میگذشت و روز بعدش هم وقتی تهیوونگ اومده بود کافه خیلی عادی و عین همیشه با جونگکوک برخورد کرده بود و با لبخند مستطیلی اش به کارکنان کافه صبح خیر گفته بود
و علاوه بر کافه ی جئون قلب مرد کافه رو هم روشن کرده بود!تهیوونگ هدفون سفیدش رو روی گوشش گذاشته بود با لبخند و با ظرافت قلمو رو روی دیوار میکشید و زیر لب اهنگ توی هدفون رو زمزمه میکرد
جونگکوک اخرین شات اسپرسو مشتری رو هم سرو کرد و رو به جیهوون که یک جورایی دست راستش هم محسوب میشد کرد:
_جیهوون حواست باشه اگه کسی سفارش قهوه داشتو با تائید کردن جیهوون پیش بندش رو دراوورد اویزون کرد و از کافه بیرون زد
وقتی انقدر تهیوونگ غرق تو کارش دید لبخند عمیقی زد:
_تهیوونگ؟تهیوونگ زمزمه ای خارج از هدفون شنید، سرش رو برگردوند و با دیدن جونگکوک هدفون رو دور گردنش انداخت:
_بله؟ چیزی گفتی؟
_وقت ناهار،غذا نمیخوری؟
_اوه چرا،اتفاقا غذامو گذاشتم یخچال باید داغش کنم
_هی مگه من نگفتم نیاز نیست غذا بیاری؟
و تا اخر کارت مهمون کافه ایتهیوونگ خندید:
_اوه پسر تو که نمیخوای ورشکست شی؟و همینطور که دستش رو که داشت با پیش بندش پاک میکرد تا رنگ های روی دستش رو بگیره ادامه داد:
_بعدشم بهت گفتم که معده من اصلا با مدام خوردن غذای بیرون و رستورانی سازگار نیست
جونگکوک که از یه دنده بودن تهیوونگ مطمئن بود پس کوتاه اومد و نفس عمیقی کشید:
_باز تو بالکن طبقه بالا غذاتو میخوری؟
_ارهههه هوا عالیه
_راستی هیونگ واسه اخر هفته قرار بود بهت زنگ بزنه، زنگ زد؟
_اره امروز صبح بهم زنگ زد
_میای؟ چون نامجون هیونگ گفت میاداخم بامزه ای صورتش پوشوند:
_به همه هیونگ میگی الا منخنده ای کرد:
_عادت ندارمو ادامه داد:
_نگفتی میای؟
_اره با نامجون هیوونگ میام،هوسوک هیونگ هم از سفر برگشته مشتاقه جیمین رو ببینه
_اوه جدی برگشته؟ خبر نداشتم،پس اخر هفته جذابی در پیشه
_گمون کنم
خیلی خب من برم زود ناهارم بخورم بیام امروز دیوار کلی ریزه کار داره
_باشه،حدودا کی تموم میشه دیوار بیرون؟
_اگه همینجور بکوب کار کنم تا هفته دیگه تمومه
جونگکوک سری تکون داد:
_باشه خسته نباشی برو واسه ناهارو تهیوونگ بعداز تکون دادن سرش سمت کافه رفت تا غذاش رو به دست یونهی بسپره تا براش داغ کنه
*****
_نگفتن کی میان؟
_به همشون گفتم که زود بیان
_هوممم کمک نمیخوای هیونگ؟
_نه انجام دادم همه کارا رو
_اوه مای گاد چی میبینم هیوونگ خونه رو گردگیری کردی؟ وقتی جیمین اومد من تو بَدو ورودش بهش تعظیم ۹۰ درجه ای میکنم
YOU ARE READING
my Universe (Completed)
Fanfictionخلاصه: جونگکوک چهارساله که روی هیونگش کراش داره و یه اتفاق یه بوسه همه چی رو عوض میکنه عشق اون فرد خجالتی رو جسور میکنه و اون جسور رو خجالتی... کاپل اصلی:کوکوی کاپل فرعی:یونمین ژانر:درام/رومنس/اسمات