5

2.4K 401 39
                                    

نگاهی به ساعت مچیش انداخت یونگی کمی دیر کرده بود و جونگکوک همچنان منتظر هیونگ و کازو معروفش بود

تهیوونگ از سرویس بهداشتی بیرون اومد و صندلی رو به روی جونگکوک بیرون کشید و روش نشست:
_نیومدن؟
_نه هنوز

و حرفش تموم نشده بود که آویز بالای در کافه صدا خورد ویونگی داخل شد و پشت سرش پسر ناآشنایی باهاش هم قدم شد

جونگکوک و تهیوونگ مات و مبهوت به پسر ریز نقشی که کنار یونگی قرار گرفته بود هرقدم بهشون نزدیک میشد نگاه کردن
در یک کلمه پسر زیبا رویی بود، زیبا و مسحور کننده
چشم های هلال ماه مانندش که با ارایش کمی قاب گرفته شده بود بینی باریک و قلمی و در اخر لب های درشت و حجیمش

وقتی به دو قدمی شون رسید بوی عطر شیرین و گرمش زیر بینی پیچید و لبخند زیبایی که زد باعث شد گونه های برجسته بالا بره
با سرش تعظیمی کرد
_سلام،خوشحالم از دیدنتون
دستشو رو به جونگکوک گرفت
_جونگکوک شی، درسته؟

جونگکوک متعجب از خودمونی بودن پسر ابروی راستش رو بالا انداخت وسری تکون داد:
_بله،خوشبختم جونگکوک هستم جئون جونگکوک

پسر لبخند شیرینی به جونگکوک زد
_خوشحالم از دیدنت
و رو به تهیوونگ برگشت:
_کیم تهیوونگ شی؟
تهیوونگ لبخند خاص مستطیلیش رو بهش زد
_بله درسته،منم واقعا خوشحالم از دیدنتون
_اوه منم خیلی خوشحالم بالاخره فرصت شد که دوستای یونگی هیونگ ملاقات کنم

یونگی دست چپش رو دور کمر پسر انداخت و رو به میز هلش داد:
_بهتره نیست بشینیم؟
پسر حرف یونگی رو تایید کرد
و اینطور شد که چند دقیقه بعد همگی پشت میز جاگیر شدن پسر تازه وارد جمع که هیجان زیر پوستی اش از صورت صاف و صیقلیش معلوم بود لبخند روی صورتش رو عمیق تر کرد:
_خیلی کافه قشنگی داری،مخصوص قرار های فراموشی نشدنی

جونگکوک تشکری کرد که
یونگی خودش رو به پسر نزدیک تر کرد خنده ای کرد:
_مثل اینکه یادت رفت خودت به بچه ها معرفی کنی اونا هنوز درست نمیشناسنت

پسر بخاطر حواس پرتی اش ضربه ارومی پیشونیش زد:
_اوه من معذرت میخوام حواسم نبود اصلا، من جیمین هستم پارک جیمین متولد اکتبر 1995 و اسم استیج و هنری ام هم کازو هستش
و چشمکی شیطنت امیزی زد
_و طبق گفته های یونگی هیونگ، هیونگ شما دوتا محسوب میشم درست میگم؟

جونگکوک ناباورانه بش نگاهی انداخت اون فکر میکرد پسر رو به روش چندسالی از خودش کوچک تره

تهیوونگ هم دست کمی از جونگکوک نداشته

_اوه درسته ولی اصلا بهت نمیاد
جیمین لبخندی بهش زد که چشمانش تبدیل به هلال ماه شد

تهیوونگ دوست داشت با جیمین صبحت کنه تا احساس معذب بودن نکنه پس بخاطر همین پرسید:

_کازو؟ اگه اشتباه نکنم باید این اسم ژاپنی باشه درسته؟

my Universe (Completed)Where stories live. Discover now