جونگکوک اونشب تصمیم داشت کافه رو زودتر از همیشه تعطیل کنه و خودش کافه ببنده و بعد به سمت ادرسی که تهیوونگ براش فرستاده بود بره!
پس وقتی کم کم مشتری ها کافه رو ترک کردن کارتک پشت در کافه رو به "closed" چرخوند.
کارکنانش ازش خداحافظی کردن و اون هم بعد از چک کردن آشپزخونه و سالن کافه بیرون رفت و مغازه رو قفل کرد و کنترل درب ریلی محافظ کافه رو زد
بعد از وارد کردن آدرس بر روی برنامه نقشه یابش بر روی موتور نشست و کلاهش رو سر کرد و به سمت مقصد روند.تقریبا بعد از ۲۰ دقیقه به آدرس رسید، که همون اول تهیوونگ رو تنها و منتظر جلوی رستوران دید موتور رو جای امنی پارک کرد و به سمت تهیوونگ رفت:
_مثل اینکه زودتر از همه رسیدیم
تهیوونگ با دیدن جونگکوک خوشحال لبخندی
_اوه اومدی؟؟ اره ته مین هیوونگ هنوز نرسیدن،
بیا بریم میز انتخاب کنیم تا بیانو بدین ترتیپ دو پسر پشت هم وارد رستوران شدن و بعد از راهنمایی یکی از کارکنان رستوران اتاقکی رو انتهای رستوران انتخاب کردن و جاگیر شدن
جونگکوک کلاه کاسکتش رو که از بدو پیاده شدنش توی دست گرفته بود رو گوشه ی اتاقک گذاشت و دستکش های چرمش رو دراوورد
تهیوونگ سرش توی گوشی بود و تند تند تایپ میکرد
و بعد از پایان کارش سرش رو بلند کرد
_به ته مین گفتم میز انتخاب کردیم گفتن تو راهیمجونگکوک سری تکون داد
تهیوونگ نگاهی به کلاه کاسکت جونگکوک انداخت:
_هنوزم پیست میری؟
_هوم،بیشتر وقتم رو کافه گرفته ولی اخر هفته اگه وقت کنم و تنها یا با یونگی هیونگ و سونگوون میرم پیست
_اوه سونگوون میاد باهات ؟هیونگ که نمیزاره موتور برونه
_اره هنوز نمیزاره ولی خب سونگوون هیونگ رو با هر زحمتی که هست راضی کرده که تو پیست با حضور من تمرین کنه که خب اکثر اوقات هم هیونگ بخاطر سونگوون خودش پا میشه باهاش میاد پیست_هوم چه جالب،شاید یه بار منم اومدم
جونگکوک چشمانش برقی زد:
_بیا حتما هم من هم سونگوون کلی خوشحال میشه
و تهیوونگ لبخندی زد و با سر تایید کردجونگکوک:
_راستی چخبر ازهوسوک هیونگ؟ نامجون هیونگ ازش خبر نداره؟ یکی دوبار بهش زنگ زدم بر نداشت گفتم لابد باز درگیر پروژه و فوتوشات های جدیدهتهیوونگ با یاد آوری اونشب و افکاری که همچنان بیشتر اوقات ذهنش رو درگیر میکرد اهی کشید:
_نه نمیدونم مثل اینکه سر همشون خیلی شلوغه
چون من نامجون رو هم به جز موقع خواب دیگه نمیبینمشصدای پایی توی راهرو اتاقک پیچید و همون لحظه در باز شد قامت جین و پسری که جونگکوک حدس میزد ته مین باشه نمایان شد
جونگکوک به طبیعیت از تهیوونگ به احترامشون بلند شد و بعد از احوال پرسی و معرفی شدن بهم
جونگکوک خیلی ماهرانه جاشو کنار تهیوونگ تعیین کرد و دقیقا رو به روی جین نشست وقتی کامل جاگیر شدن ته مین گفت
_فکر کنم منو و جونگکوک شی همسن ایم درسته تهیوونگ؟
تهیوونگ سری تکون داد و تایید کرد
جونگکوک:
_من تاحالا شما و جین هیونگ رو ندیده بودم
YOU ARE READING
my Universe (Completed)
Fanfictionخلاصه: جونگکوک چهارساله که روی هیونگش کراش داره و یه اتفاق یه بوسه همه چی رو عوض میکنه عشق اون فرد خجالتی رو جسور میکنه و اون جسور رو خجالتی... کاپل اصلی:کوکوی کاپل فرعی:یونمین ژانر:درام/رومنس/اسمات