با حس حرکت کردن جسمی روی لبش چشمای خواب آلودش از هم باز شد و بااخم سرش رو عقب کشید و غر غر کرد :
_نکن،خوابم میاد
اما جونگوک بدون توجه به حرف پسر لبخندش عمیق کرد و دوباره و دوباره پسر رو بوسید
اینبار تهیوونگ هوشیار تر عقب کشید و چهار تا انگشت دستشو روی لباش محافظ کرد و گفت:
_یا..مسواک نزدم،صبحونه نخوردم دهنم بوی جوراب میدهجونگکوک پسر رو توی بغلش بیشتر فشار داد:
_یکبار گفتم بهت که مهم نیست توله کیوت
تهیوونگ با چشم و صورت پف کرده چشم غره ای بهش زد
_هردفعه یه لقبی میده بهم
و خواست ساعت و هوای بیرون چک کنه که با یهو برگشتنش سمت گوشی اش کمرش تیری کشید و دادش رو در آوورد
_لعنت به تو و اون جونورت جئون!جونگکوک نه میتونست خنده اش کنترل کنه و نه نگرانی اش رو. همونطور خوابیده با احتیاط کمر پسر رو گرفت و دورانی شروع به ماساژ دادنش شد
گونه اش رو نوازش وار به گونه پسر کشوند با حس بسته شدن چشمان پسر با لبخند موذی لاله گوش پسر رو بوسید و زمزمه کرد
_ ولی دیشب که از کار خیلی راضی بودی کیم شی!تهیوونگ به ضرب چشمانش رو باز کرد و و عقب کشید هیسی از درد کمرش که رفته رفته داشت ملایم تر میشد کشید و با چشمان ریز و تهیدوار گفت:
_سعی نکن اذیتم کنی!!جونگکوک با خنده به نشانه تسلیم تو همون حالت خوابیده دستشو بالا آوورد
تهیوونگ با تخسی "آفرین"زمزمه کرد و بیشتر تو بغل پسر گوله شد و با چشمان بسته زمزمه کرد:
_ساعت چنده؟
و هردو انگار یکهو تازه موقعیت زمانی و مکانی اشون به یاد آوورده باشن بلا فاصله از هم فاصله گرفتندانگار که تازه صداهای ناواضحی از بیرون میشنیدن که نشون از اینه که بقیه بیدارن
جونگکوک به ضرب از جا بلند شد
تهیوونگ ترسیده سر جاش نشست
_وای وای خواب موندیمجونگووک هول زده دور خودش چرخید
_تو بمون توی چادر،از جات هم بلند نشو کمرت..
شت شت خواب موندم یادم رفت کیسه آب گرم روتهیوونگ حرصی گفت:
_من دارم از استرس میمیرم،درد حالیم نیست که الانجونگکوک بالاخره بافت نازک تهیوونگ رو پیدا کرد و اونو از روی ساکش چنگ زد و روی دو زانوش نشست یقه لباس رو از سر پسر رد کرد و لباس رو روی تیشرتش پوشوند
تهیوونگ از استرس لباش رو میجوئید و وقتی دید جونگکوک شتاب زده داره وسائل جمع جور میکنه به بدون توجه به دردش از جا بلند شد با برداشتن اولین قدم دردی ماهیچه های رون و کمرش رو در برگرفت که همراه شد با لنگی که زد و پشت بندش آخ بلندی که گفت
جونگکوک کمر پسر رو در آغوش گرفت:
_چیشد؟
سعی کرد دستای پسر رو از کمرش باز کنه
_خوبم خوبم شلوار بپوش
جونگکوک سریع پسر رو رها کرد به سمت شلوار گوشه چادر رفت
تو موقعیتی بود که نمیتونست کامل حواسش به تهیوونگ باشه و این قضیه عصبی اش میکرد
به سرعت شلوار به تن زد هنوز دکمه و زیپ نبسته بود صدای پاهای تند که به چادر نزدیک میشد به گوش رسید و زیپ چادری که پایین کشیده شد
YOU ARE READING
my Universe (Completed)
Fanfictionخلاصه: جونگکوک چهارساله که روی هیونگش کراش داره و یه اتفاق یه بوسه همه چی رو عوض میکنه عشق اون فرد خجالتی رو جسور میکنه و اون جسور رو خجالتی... کاپل اصلی:کوکوی کاپل فرعی:یونمین ژانر:درام/رومنس/اسمات