چند دقیقه ای از زمانی که یونگی با بهوش اومده و دوباره از حال رفت بود میگذشت و احساس درد مرد رو داشت از پا در میاوورد و همین باعث ناله کردنش بین خواب و بیداری بود
جیمین بخاطر سونگوون نمیتونست نزدیک تخت بشه و همین حالش بد کرده بود
پرستار مرد وارد اتاق شد و در بدو ورودش تشر زد:
_آقایون لطفا همتون بیرون وایستید چخبره فقط یک همراه بقیه بیرون لطفا
سونگوون تکیه اش از دیوار برداشت
_من میمونم
جونگکوک چشم غره ای بهش رفت
_زیر سن قانونی ای،من پیشش میمونم
جیمین از ترس اینکه سونگوون بمونه و خودش نتونه کنار یونگی بمونه چشمای ملتمسش نگاهی به جونگکوک انداخت تا بتونه منظورش بفهمونهپسر پوفی کشید و روبه سونگوون گفت:
_من میمونم پیش هیونگ تو با هیونگ ها برو و پیش یکیشون بمون فردا بیا دوبارهجیهوپ قبل از نامجون اعلام کرد که سونگوون پیش اون میمونه و با تذکر دوباره پرستار پسر با نداشتن چاره ای با حال گرفته ای روانه تخت شد و بعد از فشردن دستش و زمزمه کردن چیزی دم گوش پدرش ازش فاصله گرفت جیهوپ سریع سمت سونگوون رفت دستش دورش انداخت و روبه جونگکوک گفت
_پس توو میمونی پیش هیونگ، شما چی پسرا با میایید؟
جیمین سریع جواب داد
_نه من ماشین همرامه
تهیوونگ روبه نامجون گفت
_منم با جیمین میام خونه هیونگ
_مواظب باشید چیزی نیاز داشتید حتما بهم زنگ بزنید فردا میبینمتون
و بعد از خداحافظی از بیمارستان خارج شدند ولی همچنان تا لحظه اخر نگاه سنگین سونگوون روی جیمین بود
و جبمین بعد از رفتن سونگوون مانند پرنده رهاشده از قفس به سمت تخت رفت دستای یونگی رو فشرد و چهره یونگی در خواب از درد درهم بود جیمین به همین خاطر زبان داره
_خیلی درد داره میشه بهش مسکن تزریق کنید؟
پرستار توی چارت چیزی یادداشت کرد
_دُز کافی مسکن رو دریافت کرده بیشتر ازون حد مجاز واسش مضره ،کاری داشتید زنگ بغل تخت فشار بدید
جیمین آهی کشید و تشکری کردبعد از رفتن پرستار جونگکوک به سمت جیمین اومد و تا خواست چیزی بگه جیمین مابین حرفش پرید:
_حتی فکرشم نکن جونگکوک من پیشش میمونم تو تهیوونگ برسون خونه لطفا خودتم برو استراحت کنجونگکوک پوفی کشید
_لجباز سرتق
پسر جوابی نداد و دستای یونگی محکم تر فشرد
جونگکوک اروم نزدیک تخت یونگی شد خم شد و آروم و زمزمه کرد:
_زود خوب شو هیونگ
و نرم موهای مرد رو بوسیدنفس عمیقی کشید و رو به تهیوونگ گفت:
_بلند شو وقت رفتنهتهیوونگ هم بعد از بغل کردن محکم جیمین و گفتن اینکه "هرموقع از شب یا روز اگه کار داشتی زنگ بزن" همراه با مرد اخمو از بیمارستارن بیرون زدند و سمت موتور آشنا رفتن وقتی دید جونگکوک باز کلاه خودش سر اون گذاشت تهیونگ زیر لب گفت:
_هنوز یه دونه کلاه داره!و بعدش اجازه نداد حتی جونگکوک موتور رو استارت بزنه سریع و تند گفت:
_معذرت میخوام
به چشمای پسر رو به روش نگاه کرد وقتی هیچ حسی رو تو صورت پسر پیدا نکرد ادامه داد
YOU ARE READING
my Universe (Completed)
Fanfictionخلاصه: جونگکوک چهارساله که روی هیونگش کراش داره و یه اتفاق یه بوسه همه چی رو عوض میکنه عشق اون فرد خجالتی رو جسور میکنه و اون جسور رو خجالتی... کاپل اصلی:کوکوی کاپل فرعی:یونمین ژانر:درام/رومنس/اسمات