یونگی در رو باز کرد و منتظر شد تا جیمین پله ها رو بالا بیاد
درد شونه اش روی مخش بود ولی سعی کرد ذهنش منحرف کنهصدای شاد جیمین توی گوش یونگی پیچید:
_سلاااام کازو اینجاستو سبد هدیه میوه اشو رو رو به یونگی گرفت
مرد همانند هردفعه، با دیدن چشمان هلال مانند جیمین لبخند عمیقی زد:
_خوش اومدی عزیزدلم
_اوه... کسی نیست؟ مثل اینکه کازو زود تر از همه رسیدهیونگی سبد رو به سمت میز ناهار خوری برد
_سونگوون که میدونی اردو،جونگکوک هم رفته غذا بگیر و بچه هام...و با برگشتنش و حرکت لب های سرد اما نرمی رو لب هاش ساکت و متعجب شد ولی بعد از چندثانیه پا به پای کازوش ادامه داد
تمام سعی اش رو کرد فشار دست های جیمین رو روی شونه هاش نادید بگیره و به کارش ادامه بده
با کف دستش گودی کمر جیمین رو نوازش کرد و حین بوسیدن به زبون جیمین که با عجله و هل هلکی توی دهنش میچرخید لبخندی زد و وقتی بالاخره برای نفس کشیدن از هم جدا شدن یونگی همچنان به نوازش کردن کمر جیمین ادامه داد_کازو؟!!
جیمین نفس زنان گفت:
_همش جیمین ، کازو یا تو موقعیت های جدی پارک صدام میزنی اولین بار بود گفتی "عزیزدلم"
_اووو...اگه میدونستم چنین استقبالی گرمی ازم میشه زودتر میگفتمهردو خنده دلنشینی کردن
جیمین کف دستش رو روی یه طرف صورت یونگی گذاشت و خواست دوباره بوسه جدیدی رو شروع کنه که صدای ایفون مانع شد_فکر کنم بچه هان
و بوسه کوتاهی به لبای جیمین زد و رفت تا در رو باز کنه_پسران
و ایفون رو زدجیمین دستی به موهاش کشید و کت جین و تیشرت سفیدش رو مرتب کرد
_خوبم؟ همه جام اوکیه؟
یونگی انگشت شصتش رو بالا گرفت
_Unique(بی نظیر)صدای خنده و صحبت هایی میومد و بعدش سه نفر وارد شدن
اول از همه نامجون وارد شد که جیمین و نامجون از قبل بهم معرفی شده بودن و باید گفت برای جیمین اوایل خیلی سخت بود که با دوستِ دوست پسرش که اتفاقا رئیس کمپانیش هم هست برخورد کنه زمان هایی یاد آوورد که نامجون تازه رابطه اشون رو فهمیده بود جیمین هرجا اون رو میدید فرار میکرد و خب هنوزم با گذشت چندماه پیشش یکمی معذب بوددومین نفر تهیوونگ بود کسی که بعداز اشناییشون خیلی زود باهاش جور شده بود و چندین بار از طریق گوشی باهم در تماس بودن و خب جیمین اعتراف میکرد که واقعا دوست داشت تو تایم های تفریحش با تهیوونگ وقت بگذرونه
و اخرین نفر که جیمین تاحالا از نزدیک باهاش برخورد نداشت و فقط عکس ها و فوتوشات هاش رو روی مجله و یا بیلبورد ها دیده بود
مدل تبلیغاتی کمپانیشون جانگ هوسوک بود!
خب جیمین بعد از دیدن هوسوک به این نتیجه رسید اون چیزی که چشم میبینه رو یه دوربین هرگز نمیتونه ثبت کنه!!!
اون فوق العاده بود پوست روشن و صافش صورت بدون میکاپ وبی نقصش و فک زاویه دارش هر کسی رو به خودش جذب میکرد و استایل ساده اش که شامل ست هودی وشلوار بود کاملا با استایل روی مجله ها فرق میکرد
با حس قرار گرفتن دست گرمی دور کمرش حواسش جمع شد:
_فکر کنم دیگه همتون کازو رو بشناسید
و با فشار ارومی که به پهلوی جیمین وارد کرد ازش غیر مستقیم خواست خودش معرفی کنه
_اوه بله جیمین هستم پارک جیمین و خب اسم مستعارم کازو،واقعا خوشحالم که میبینمتون
YOU ARE READING
my Universe (Completed)
Fanfictionخلاصه: جونگکوک چهارساله که روی هیونگش کراش داره و یه اتفاق یه بوسه همه چی رو عوض میکنه عشق اون فرد خجالتی رو جسور میکنه و اون جسور رو خجالتی... کاپل اصلی:کوکوی کاپل فرعی:یونمین ژانر:درام/رومنس/اسمات