-𝑷𝒂𝒓𝒕 9-

2.5K 315 19
                                    

Jimin..

یونگ میشه ی لحظه مارو تنها بزاری باید با کوکی حرف بزنم..
خب بوی تلخ آلفام خیلی زیاد شده بود میدونم بدش اومده از حس مالکیت کوکی روم ولی خب ما داداش همدیگه اییم و چون تازه با جفت هامون آشنا شدیم صددرصد خوششون ازین برخورد نمیاد..
نگاهی به کوکی کردم سرش پایین بود وقتی راحیه آلفام رو حس نکردم فهمیدم خیلی سریع مثل باد رفت...
+کوکی بیا رو تخت بشین کلی حرف داریم...
روی تخت نشست و شروع به حرف زدن کرد...
Jungkook

+جیمینی جفتت آدم خوبیه؟!!
-خودت چی؟! شنیدم رییس کل خوناشاما شده جفتت همون کیم معروف باهات بد نیست که؟؟
+نه نه خوبهه راستش....امم...میدونی دیگه آواتارم؟..
-نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت..
نگاهی به کوکی انداخت و ادامه داد..ببین تو باید خیلی خوب تلاش کنی یونگی گف که به پدرامون اطلاع دادن و الان خارج شدن از قصر خیلی خطرناکه...من نزدیکتم خودممم قراره روی قدرت آبم تمرکز کنم..امیدوارم بتونم کمکت کنم^-^
خبب با حرفای جیمین یکم روحیه گرفتم و سریع بغلش کردممم... امشب شاید باز همو دیدیم من فعلا بریم پیش جفتت:)
-موقق باشی جونگکوکیی
+بای بای جیمینی^-^
.
.
.
Kim taehung

نامجون فکر نمیکنی قضیه یکم مشکوکه؟!!
لواتاریا همیشه درحال جاسوسی و جنگ بودن صددرصد تا الان درمورد جفتم فهمیدن چرا باید اینقدر همه چیز ساکت باشه؟!!!
-نمیدونم کیم نمیدونم باید نگهبانای بخش غربی و شرقی رو بیشتر کنیم..تمرینای جونگ کوک باید سریع تموم بشه تا بتونیم با الهه ها در ارتباط باشیم نقطه ضعف اونا فقط یک چیزه باید اونو سریع بدست بیاریم...
+میدونم تنها کسی ک میتونه اونو داشته باشه جونگ کوکه و تنهای کسیه می‌تونه با الهه ها درارتباط باشه بخاطر همینه اونا الان حتما نقشه بدست اوردن جفتم رو میکنن باید هرچه سریع تر سنگ قدرت  رو بدست بیاریم...
من سمت پایگاه میرم باید به جونگ کوک سر بزنم راستی نامجون بخاطر تشکر جین رو امشب بیار پایگاه ما دور هم باشیم
_باشه تهیونگ پس مبینمت..
Jungkook

من دیگههه نمیتونممممم
+ادامه بده
_258....آهههیی...259.....نمیتونممممم
+تو خیلی ضعیفی چطوری شخص ضعیفی مثل تو ک آواتاره نمیتونه چهارصدتا شنا برههه؟؟
پاشووو دور اینجا رو با تند ترین سرعت بدووو زودباااششش
...
از وقتی که تمرین هامو شروع کردم یکسره بهم کارای سخت میداد من بار اولم بود ک این همه ورزش سنگین رو میرفتم واقعا دیگه توان ندارمم...دستامو بزور روی دیوار گذاشتم و شروع به دیویدن کردم هرچی بیشتر میدویدم حالت تهوع بیشتری بهم دست میداد..چشامم سیاهیی میرفت..تهیونگ کجایی؟!!
+این سرعتهه؟؟؟یک آوتار بیشتر من باید سرعت داشته باشه اونوقت تو...سرررریع تررر
-خدایا خودتتت نجاتم بده...راهمو به سمتش کشیدم و روبروش ایستادمم...فکر نمیکنی به اندازه کافی گرم شدمم؟؟؟چرا بهم آموزش های قدرتم رو نمیددیی؟؟
+تو حتی قدرت بندیت هم زیاد نیست اونوقت میخای قدرت خاک یا زمین رو یاد بگیری؟!!
-آرهههه چرا اینقد تمرین های سخت میدی بهمم؟؟بخاطر اینکه پیش جفتت رفتممم؟؟؟؟اون مثل داداشمهه از بچگی باهام بوده اونوقتتت دو روزه میای واسههه مننن قلدرییییی؟؟؟
(خب باید توی تاریخ ثبت کرد که بجز تهیونگ اولین نفر توی زندگی مین فاکینگ شوگا بود که با لحن عصبی و صدای بلند سرش داد میزد اونوقت مین شوگا میتونست سکوت کنه؟؟)
+امگا،داد زدن سر آلفای پک کار خوبی نیست...آموزش دادن من همیشه سخت بوده و خواهد بود..
خب دروغ بگم جونگ کوک اصلا نترسید؟! ترسید خیلی هم ترسید...
شوگا نزدیکش شد و جونگ کوک افتاد..اگه جونگ کوک آوتار نبود بخاطر راحیه شوگا 100درصد بیهوش میشد..
توان حرکت نداشت..ترسیده بود....اون سرآلفای پک داد زده بود...اوج بی احترامی...
+بیا تا بهت بگم چطوری خاک روی زمین رو سنگ کنی و بالا بیاری...
خاک های زیر پا و دستاش به سمت شوگا میرفت و تبدیل به سنگ میشد...اونا بلند کرد و به سمت من هدف گرفت...و محکم سمتم فرستاددد
باید یکاری میکردمممم.....
سریع بلند شدم و حتی نمیدونستم چ ایده ایی دارم...
دستامو به بالا گرفتم..و حس کردم که میتونم جلوشو بگیرم..رنگ چشام ینی چه رنگی بود؟؟سبززز؟؟
سنگی که به سمتم اومد با با ی حرکت شکوندم و همین ک سرم رو بالا گرفتم سنگ دیگه ایی به سرم خورد‌...
+کارت عالی بود... ولی عکس عملت خیلی پایینه باید قدرت بدنیت رو بیاری بالا و سرع....
حرفش ک هنوز تموم نکرده بود به سرعت به سمتی پرت شد گرمی خاصی رو حس میکردم...خیلی بوی تندی میومد با ضربه سنگ بیهوش نشدم ولی خون کنار سرم رو حس میکردم..چشام رو باز کردم جفتم اینجا بودد:) اما بوش خیلی تند بود آتیش توی چشماش دلم رو میلرزوند..
+ته..ت..
نتونستم حرفم رو تموم کنم راحیش... خیلی قوی بود.. سرم به زمین برخورد کرد و چشام سیاه شد آخرین چیزی که دیدم این بود آتیش تهیونگ خاموش شد و به سمتم اومد..
امیدوارم بلایی سر شوگا نیاره اون کار بدی نکرده بود...

𝑺𝒕𝒐𝒏𝒆 𝑶𝒇 𝒀𝒐𝒖𝒓 𝑷𝒐𝒘𝒆𝒓Where stories live. Discover now