-𝑷𝒂𝒓𝒕 23-

2K 266 96
                                    

فکر نمیکردم اون قرص اینقدر روم تاثیرش رو گذاشته باشه...
هنوز چشمام رو باز نکرده بودم...که راحیه یاس همه جارو گرفته بود...یکی توی بغلم بودد...ی خرگوش نرم...
چشمام رو سریع باز کردم...نه نه نه این یک خوابه این کوکی نیست...محکم تر بغلش کردم...و از پشت چسبیدم بهش..
سرمو توی گردنش گذاشتم و راحیش رو محکم بو می‌کشیدم...
دوری از جفتم یکی از بدترین لحظه های زندگیم بود...
حتی میتونستم از شدت دلتنگی گریه کنم...
اما کیم باید به جفت سرکش لجبازش درسی میداد..
دندون های نیشش رو درآورد..
و به سمت گردن کوکیش رفت..
و محکم نیش هاش رو داخل شاهرگش گذاشت...
جونگ کوک حالا بیدار شده بود...و سعی داشت تهیونگش رو آروم کنه...
کوک:آخخ تهه ته لطفااا آخخخ
تهیونگ وقتی فهمید تونسته یدونه مارک خوشگل از دندون هاش بده جدا شد...و دستش رو روی مارکش گذاشت که خیلی کبود شده بود...
مارکش کم کم پر رنگ میشد...و جونگ کوک از حس خوب دستای تهیونگ کاملا بیهوش شده بود...
ته:خوش گذشت شاهزاده کیم!!!!
کوک: ته ببین...
تهیونگ نزاشت و حرفش رو کامل کنه و خودش ادامه داد...
ته:آخرین هشدارم بهت چیبود..
کوک:تهیونگ ببی..
تهیونگ دوباره مانع شد و نزاشت حرفش رو بزنه...
و با چهره ترسناک بلند شد و رو به روی کوکیش قرار گرفت...
ته:من حرفامو تکرار نمیکنم بیبی...
کوکی آب دهنش رو قورت داد و گفت...
کوک: قانون هات رو زیر پا نزارم...
ته:وگرنه...
کوک:ی بچه خوشگل بهم میدی
.........
همه توی اشپزخونه نشسته بودیم و داشتیم صبحونه میخوردیم که نامجون شروع کرد حرف زدن...
#تهیونگ هنوز نیومده؟!!
تهیونگ: یکم کار داشتم اومدم...
نمیتونستم باور کنم اون پشت تهیونگ جونگ کوک نبود؟!!!!
جووووونگگگ کوککککککک..
+جیییمییینننننن شیییییییی
به سرعت سمت هم دیگه رفتیم و محکم همو بغل کردیم...
همه با شوک داشتن مارو نگاه میکردن...
آروم داشتم گریه میکردم...
-توعه عنتر برقیه مارمولک کجا بودیییی هاااان
+تو قلبتتتتتت
-گوه نخور عنتر هشت پااا
جین هم با جیمین همکاری کرد و شروع کرد رپ کردن...
جین: تو با این ریخت قیافتتتت چطورییییی میری واسه خودت بدون خبر نمیگی ما سکته میکنیم اصلا چطوری تونستی از جفتت دور بمونی اصلا تهیونگ چطوری الان بیخیال نشسته داره قهوه میخوره و مارو نگاه میکنهههه تو مگه کوره آتیش نبودی!؟؟این بود عصبانیتت از کوکی؟!!!
شوگا که هنوز توی تعجب بود گفت..
یون: جین بهتر نیست رپ کردن رو کنار بزاری؟!!!
هوسوک که تازه توی اشپزخونه بود...از شدت تعجب نمیدونست چیکار کنه...
هوسوک: کوک تو اینجا؟؟این کیه!!!!
جین:عمه منه عمل کرده شبیه کوکی بشه با اون چشمای خروسیش...
همه دور کوکی بودن و حواسشون پرت بود...اما این وسط تهیونگ بود که خیلی گیج فقط یجارو نگاه میکرد...
و نامجون متوجه این قضیه شده بود...
نام:قضیه چیه چرا تو خودتی؟!
تهیونگ: طعم خون جونگ کوک فرق کرده...
نام:چی؟؟؟نکنه اون جونگ کوک نیست؟!!!
تهیونگ: نه من این حرفو نزدم مطمعنم کوکیه ولی طعم خونش عوض شده...
نام:حدست چیه؟!
تهیونگ فعلا از هیچی مطمعن نیستم

همه دور میز جمع شده بودن که جیمین که داشت میومد بشینه جلو پاش رو ندید و قهوه از دستش افتاد...
اما هنوز که نیوفتاده بود کوکیش با قدرتش لیوان رو نگه داشته بود و قهوه داخل لیوان رو با یک دست دیگش گرفته بود...و چشماش آبی و سفید(آب و باد)

همه با تعجب نگاش میکردن..

𝑺𝒕𝒐𝒏𝒆 𝑶𝒇 𝒀𝒐𝒖𝒓 𝑷𝒐𝒘𝒆𝒓Where stories live. Discover now