-𝑷𝒂𝒓𝒕 12-

2.4K 284 21
                                    

من میرم پیش جونگ کوک جین بابت شام ممنون نامجون فردا میام پکتون منتظرم باش...
بدون منتظر موندن جوابی ازشون به سمت اتاق کوکیش رفت..
از پله ها بالا رفت و در اتاق رو باز کرد گوشای تیزش از پشت در هم میتونست فین فین های جونگ کوکی رو بشنوه...
اتاق تاریکه تاریک بود جونگ کوک هم رو پتو رو روی خودش کشیده بودو گریه میکرد...
سمتش رفت و از پشت کوکی رو بغل کرد..
ته: باید از الهه ها تشکر کنم بخاطر اینکه جفتم اینقدر قویه؟! یا باید باهاشون دعوا کنم که جفتم اینقدر بخاطر قدرت زیادش اذیت میشه؟!!!
کوکی رو به تهیونگ برگشت و با چشمای قرمزش خیره به جفتش شد...
کوک: ته ته من میترسم،از این همه قدرت،از لواتاریا، از تمرین های سختم، من از همه میترسم...
ته: جونگ کوکم کسی که باید بترسه بقین تو فقط آشنایی با قدرتت نداری...تو قوی ترین شخص و بهترین و مهم ترین برای من هستی کوکیم نباید ضعیف باشه...قبلا برات گفتم کوکیم همین که یکم با قدرتت هات آشنایی داشته باشی پیش الهه ها میریم اونا کمکت میکنن،تو نباید گیج بشی بیبیم تو از پس همه چیز بر میای..
اینکه اینقدر تهیونگ به جونگ کوک آرامش میاد و از گیجی ترس بیرون میاوردش برای کوکی خیلی با ارزش بود وقتی از میم مالکیت استفاده میکرد زیر شکمش از هیجان میلرزید و این برای کوکی خیلی قشنگ بود..

لبخندی زد جوابی برای تشکر کردنش نداشت پس با خجالت سریع بوسه کوتایی روی لپ تهیونگ گذاشت..

تهیونگ از بوسه و خجالت و کیوت بازی های جفتش لبخندی روی لباش اورد..
روی کوکی خیمه زد و لباش رو به دندون گرفت میک های عمیقی میزد و ول خوردن کوکیش زیرش براش خیلی زیبا بود از کمر کوکی رو گرفت و به سمت گردنش رفت و نفس داغش رو روی کوکیش گذاشت..

ته: جونگ کوکم میدونی گردنت بدون مارکم خیلی اذیتت کنندست؟! تو مال منی..هستی...بودی...خواهی بود..با اینکه میدونم مارک دیگه ایی هم داری که نشون دهنده اینه که جفت یک برگزیده ایی اما این مارک اصلی ترین مارکه.. متوجه شدی؟!
کوکی سرشو تکون داد اینکه تهیونگش اینقدر آگاهش میکرد خیلی حس با ارزشی و خوشحال کننده‌ایی بهش میداد..
تهیونگ که تایید جفتش رو دید.. سمت گردنش رفت و محکم لیس میزد و میک میزد...صدای آه آهه و ناله های کوکیش بلند شده بود...
تهیونگ درست بود رابطه داشته بود اما هیچ ناله ایی نمیتونست اینقدر کنترلش رو از دست بده و دیونه‌ی ناله طرف بشه..دوباره لباش رو بوسید و دستاش رو از زیر لباس جونگ کوکش‌ رد کرد و بدنش رو لمس میکرد...حتی از بدن دخترا هم نرم تر بود...دستش رو زیر شکم کوکی برد و همونجا نگه داشت...و اروم توی گوشش زمزمه کرد..
یه روزی اینجا وارثمو بزرگ میکنی‌ و نیشخندی زد...
جونگ کوک بدجور تحریک شده بود و همش زیر تهیونگ تکون میخورد...
تهیونگ دندون های نیشش رو درآورد و سمت گردنش رفت و دندون هاشو واردش کرد و از خونش واردش کرد...
صدای جیغ جونگ کوک بلند شده بود....
هیچکس نمیتونه دندون های تهیونگ و خون قدرتمندش رو تحمل کنه...[جز جفت حقیقیش]
دندون هاشو درآورد و به مارکش نگاهی انداخت بنفش شده بود و فردا طرحش مشخص میشد...چشماشو به سمت چشم کوکیش انداخت... خمار...لبای قرمز و یکم کبود...وضعیت خودش تعریفی نداشت...میدونست اگه الان نمیتونه باهاش سکس‌ داشته باشه چون کوکیش همین الان هم انرژیش سر مارک رفته بود...
دستش رو زیر شلوار کوکی برد و آه جونگ کوک در میومد..
ته: جونگ کوک الان نمیتونم بهت چیزیو بدم که دوتامون میخوایم پس فعلا به همین اکتفا کن...
جونگ کوک خیلی بی حال بود و نیشخندای تهیونگ رو میدید..
دست تهیونگ روی دیکش بالا پایین میشد و حالش رو بدترو بدتر میکرد...
تهیونگ شلوار کوکی رو کامل دراورد و دوباره کارش رو شروع کرد...
نمیتونست چشمش رو از رون های کوکیش نمیتونست برداره خیلی پر سفید بود حتی توی اون تاریکی می‌درخشید...
دوباره نیشخندی زد و از الهه‌ایی که این بدن رو به کوکی داده بود تشکر کرد:)
کوکی خیلی کامل عالی بود...‌
سمت گوش جونگ کوک رفت و دوباره زمزمه کرد..
ته: من عاشق بدنتم خیلی تحریک آمیزی...
کوکی که حالا یکم روش باز شده بود توی چشمای تهیونگ نگاه کرد و اروم لب زد
کوک: نگو که فقط بدنمو دوست داری
تهیونگ نیشخندی زدو گفت: من عاشق همه چیتم کیم جونگ کوک:)))))))))
نزدیک بود و اینکه تهیونگ فامیلیش رو روی خودش میزاشت تا مرز دیونگی‌ میرفت...
کوک: آههههه دارممم میاااممم..آه..آهه...آههههه
ته: بیا واسه جفتت بیاااا..
کوکی با شدت روی دست و سینه‌ی تهیونگ اومد و بیحال روی تخت افتاد و چشمش به دیک تهیونگ افتاد... نمیشد که اون راحت بشه و کمکی به جفتش نکنه...
کوک: تهیونگ میخوام کمکت کنمم...
ته: نه کوک بخواب دیگه انرژیت رو کامل از دست دادی خودم یکاریش میکنمم
جونگ کوک بلند شد و جلوش تهیونگ نشست...کار سختی نیست یکم دستم بالا پایین میکنم...
تهیونگ خیلی بدش میومد خود ارضایی کنه حالا که کوکیش میخواست کمکش کنه چرا باید رد میکرد؟!
ته: باشه کوکیم
جونگ کوک کمربند تهیونگ رو باز کرد و دکمه شلوارش رو باز کرد و زیپش رو به پایین کشید...
وقتی چشمش به دیک تهیونگ افتاد تا مرز سکته هم رفت...
جفتش خییلی کینگ سایز بود...
تهیونگ که ریکشن جونگ کوک رو دید نیشخندی زد و رو به روی جونگ کوک وایساد..
جونگ کوک اول یکم دیکش رو بالا پایین کرد و پریکام تهیونگ اروم در میومد...کوکی زبونش رو روی پریکام تهیونگ کشید و به هیس کشیدن تهیونگ گوش میکرد..
اروم سرش رو داخل دهنش گذاشت و میک میزد و یکم جلو عقب میکرد...با اینکه فقط سرش داخل دهنش بود بازم عوق میزد..
تهیونگ فکرش نمی‌کرد کوکی براش ساک بزنه اروم سر جونگ کوک رو گرفت و جلو عقبش میداد...آروم آه میکشید دهن جفتش خیلی داغ بود...تهیونگ بیشتر میخواست پس محکم داخل دهنش جلو عقب میکرد..خیلی نزدیک بود،آب دهن کوکی کاملا دیکش رو خیس کرده بود..کوک دوباره عق میزد و میک میزد...تهیونگ با یک ضربه با شدت داخل دهن کوکی اومد و لب زد.‌.
ته: با همش رو بخوری آفرین بیبی بوی
کوک بعد از قورت دادن اون آب داغ بیحال روی تخت بیهوش شد...
تهیونگ کنار کوکیش دراز کشید و اونو داخل بقلش گذاشت و در گوشش گفت...
ته: تو خیلی عالی بود عاشقتم کوکیم

𝑺𝒕𝒐𝒏𝒆 𝑶𝒇 𝒀𝒐𝒖𝒓 𝑷𝒐𝒘𝒆𝒓Where stories live. Discover now