2 ⇝پورشه

1K 179 33
                                    

بکهیون زیر لب فحشی داد و در تاکسی رو به هم کوبید. پیشنهاد چانیول رو که بهش گفته بود تا خونه می رسوندش رو رد کرده بود و حالا ماشینش خراب شده بود و حسابی دیرش شده بود. همیشه موقع تصمیم گیری آدم احمقی می شد.

- صبحتون بخیر آقا!

نگهبانِ جلوی در جواب سلام بکهیون رو داد و هول شده بهش لبخند زد. سمت دانشکده‌شون دوید و وقتی که موبایلش زنگ خورد کتاب و کوله پشتیش رو سریع برداشت.

بکهیون از جیبش موبایلش رو بیرون آورد و سمت تالار ورودی به راه افتاد. کسی توی راهرو نبود و می تونست سر و صداهایی که از کلاس ها به گوش می رسید رو بشنوه. کلاس ها شروع شده بودن و این اولین بارش بود که انقدر دیر کرده بود و نمی دونست باید چه کار کنه.

- بله؟

بکهیون توی موبایلش زمزمه کرد:

- چانیول؟

- بک!

صدای نگران چانیول از پشت گوشی مشخص بود:

- کجایی تو؟

داشت زیر لب حرف می زد و بکهیون می تونست صدای استادشون رو توی پس زمینه بشنوه و مطمئن بود که چانیول زیر میز رفته و بهش زنگ زده.

بکهیون به اطرافش نگاهی انداخت:

- دیگه اینجام. عصبانیه؟

چانیول خیلی آروم جواب داد:

- نه. اما مراقب باش. مدیر داره سرکشی‌مون می کنه. نمی خوای که بازم تنبیه بشی؟

بکهیون ایستاد و تکیه‌ش رو به لاکر پشتش داد:

- مسخره‌‌ست.

غرولند کرد:

- فکر کنم کلاس رو بپیچونم.

صداهای متوالی به گوش رسید و بعد چانیول با نفس حبس شده پرسید:

- چی؟

بکهیون آروم تکرار کرد:

- کلاس رو می پیچونم. زنگ زیست می بینمت.

- صبر کن!

چانیول وسط حرفش پرید. بکهیون اخم کرد و سمت در خروجی اصلی برگشت. پشتش رو نگاه کرد و سالن خالی از جمعیت رو دید. واقعا نمی خواست که مچش رو بگیرن. از ساختمان خارج شد:

- چی؟ چی رو صبر کنم؟

چانیول ازش پرسید:

- کجایی؟ می خوای این سه ساعت رو کجا بمونی؟

زنگ اول بود و همگی به آزمایشگاه رفته بودن.

بکهیون لبش رو گاز گرفت:

- نمی دونم.

زمزمه کرد:

- اتاق استراحت؟

چانیول آه کشید:

- برو توی پارکینگ و ماشینم رو پیدا کن. باید یکم اونجا بمونیم.

[Completed] •⊱ In Places ⊰• (ChanBaek) Persian TranslationHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin