PART 9

4.6K 604 247
                                    

ووت و کامنت فراموش نشه

5,7کلمه

*

انگشتهای بلند و ظریفش رو لابه لای موهای خیسش تند تند تکون میداد تا از نم دار بودنش کم کنه ...کلافه نفس عمیقی کشید حرصی حوله رو از دور گردنش برداشت و پرت کرد رو میز..

_آخه بگو کِــرم داری ..براچی میری حموم ..اه

شونه و سِشوار رو از روی سنگ بزرگِ روشویی مقابلش برداشت و با تنظیم کردن روی حرارتِ بالا شروع کرد به خشک کردن و حالت دادن موهای طلایی و تازه رنگ شده اش..

بعد از چند دقیقه درگیر بودن با موهاش باعث شده بود درد طاقت فَرسایی توی بازوهاش بِپیچه و امانش رو ببره
صورتش از شدت درد توهم رفت و دستش رو باز و بسته کرد تا رگ گرفته اش رو باز کنه...

بعد چند دقیقه تلاش موفق به درست کردن موهاش شد
لبخندی به چهره خودش داخل آیینه زد و تغییر چشمگیر خودش رو تحسین کرد...

_خیلی خوب شده..فقط کاش یکم روشن تر بود

متفکر لبهاشو غنچه کرد تا با موهای روشن تر خودشو تصور کنه...به نظرش بهش میومد ...بهتر بود فردا دوباره به آرایشگاه میرفت و میخواست که چند درجه روشن تر کنن..اما با به یاد اوردن اون آرایشگر لوس و پر حرف ،چشمی چرخوند نیشخند زد

_عمرا..حتی نمیخوام از یک کیلو متری اون رد بشم

فعلا همین رنگ خوب بود...چندماه بعد وقتی که بالاخره روز ملاقاتشون با جونگکوک میرسید ،چند درجه روشن تر میکرد..
بالاخره هیچکس بدش نمیومد وقتی بعد مدت طولانی دوست پسر سابقش رو میبینه،آراسته و زیبا به نظر برسه،تهیونگ هم از این موضوع استثنا نبود

آبرسان موی توت فرنگیش رو برداشت کمی به موهاش اسپری کرد..
لبخند از روی لبهاش پاک نمیشد...

اولین بار بود که موهاش رو به رنگ طلایی در میورد
به پیشنهاد زین اینکارو انجام داده بود و کم لطفی بود اگه انکار میکرد که بهترین تصمیمی بود که میتونست راجب ظاهرش بگیره

به نظرش اون پسر،واقعا سلیقه ی محشر و خاصی داشت ... این رو از تیپ و استایل جذابش میشد ،فهمید..
از خونه و سبک زندگی مدرنش!

دستی لا به لای موهاش کشید،با حس نم دار بودن پشت گردنش دوباره به سشوار چنگ زد و روشنش کرد...

نگاهش از توی آینه به پشت سرش کشیده شد...چشمش به خدمه خورد و سریع سشوار خاموش کرد و سرجاش برگردوند..
بدون اینکه برگرده از توی آینه مخاطب قرارش داد

𝐂𝐇𝐀𝐑𝐌𝐄𝐑 | 𝐊𝐕 | 𝖥𝗎𝗅𝗅Where stories live. Discover now