PART 23

3.7K 477 432
                                    

زمان آپ پارت بعد به تعداد ووت ها و "کامنت ها"بستگی داره
ووت و کامنت فراموش نشه

*متن چک نشده

*

بعد از جدا شدن از جونگکوک و طِی کردن چندین خیابان بلند به محلِ قراری که با جنی و جونگین داشت رسیده بود...وقتی وارد کافه خلوت و نور گیر شد دوستهاش رو از فاصله نسبتاً دور تشخیص داد و به سمت میزی که گوشهِ کافه قرار داشت ، حرکت کرد...طولی نکشید که لیسا هم به جمعشون پیوست و سَر میز جای گرفت

نوشیدنی ها که روی میز قرار گرفت تهیونگ از فکر بیرون پرید...جونگین با دیدن چهرهِ غصه دارِ پسر و چشمهای پُف کرده اش که نشونه اشک ریختنش بود، پرسید که چرا دلگیر به نظر میرسه...تهیونگ تمام اتفاقات یک ساعت پیش وَ حرفهای که با جونگگوک زده بود رو برای دوستهاش تعریف کرد...

جنی کَفِ دستهاش رو زیر چونه اش گذاشت و ذوق زده از روی عشقی که جونگکوک به تهیونگ داشت ، زمزمه کرد:
_گفت عاشقته؟ میدونستم دوستت داره

لیسا چشمی چرخوند و رو به دختری که این روز ها در کنار زین و جونگکوک به سختی تحملش میکرد، با حرص گفت:
_این همه حرف زد فقط همین جمله رو شنیدی؟

جنی نفس کلافه اش رو بیرون فرستاد و به صندلی تکیه زد:
_چون اصل موضوع همینه...من مطمئنم که تهیونگ رو دوست داره

لیسا مشتش رو محکم به روی میزِ چوبی کوبید و با صدای بلند گفت:
_اون عوضی این حرف رو زده برای اینکه نقشه اش رو پیش ببره وگرنه عاشق تهیونگ نیست

دختر کوچیکتر بخاطر رفتار بَد لیسا اخمی کرد و به دختر پرخاشگرِ مقابلش توپید:

_چرا انقدر میگی دوستش نداره؟ برای چی اذیتش میکنی و این جمله رو هی تکرار میکنی؟ به نظر من عاشقش شده و تصمیم گرفته اعتراف کنه چون احساس خطر کرده

جونگین به بازوی لیسا چنگ زد و به دختر عصبی مقابلش هشدار داد تا این رفتار های بچگانه رو به اتمام برسونه:
_لیسا ! ادامه نده

لیسا نگاهی به جونگین انداخت و بی اهمیت نسبت به درخواست پسر بزرگتر، گفت:

_هی تکرارش میکنم چون حقیقته...تهیونگ رو دوست نداره...اون فقط یونگی رو دیده و تصمیم گرفته نقشه اش رو زودتر عملی کنه... میخواد گولش بزنه

اخمِ روی پیشونی جنی غلیظ تر شد:
_گفته فعلا باهات کاری ندارم تا وقتی که همه مشکلاتم رو حَل کنم...این یعنی نمیخواد به تهیونگ آسیب بزنه بعد چرا باید به دروغ بگه عاشقشه؟

𝐂𝐇𝐀𝐑𝐌𝐄𝐑 | 𝐊𝐕 | Where stories live. Discover now