ووت و کامنت فراموش نشه*متن چک نشده
*
دستش رو برای حسِ دَمای بدنِ تهیونگ، روی پیشونی عرق کرده اش گذاشت و اخمِ غلیظی بین دو اَبروش نقش بست.
ساعت ها بود که به هُتل اومده بودن و تهیونگ حتی ذره ای بدنش رو تکون نداده بود...فقط نفس های ضعیفی میکشید و هر از گاهی پلکهای دو چِشمش می پَرید و لرز میرفت:
_پس چرا بِهوش نمیاد؟جونگین بالا سَر تخت قرار گرفت...به شدت نگران بود اما نه نگرانِ حالِ پسر، برای عملی نشدن خواسته هاش استرس میکشید...دوست داشت هر چه سریعتر از این کشور خارج بشن:
_خسته شده...میدونی اون جئون چقدر عذابش داده؟ لعنت بهش! تهیونگ به این استراحت نیاز داره...نگران نباش دکتر گفت به زودی بیدار میشهیونگی دستش رو پَس کشید و ملحفه نازک رو، روی تَنِ لاغر شده برادرش مرتب کرد...یادِ دورانی افتاد که تهیونگِ گِردالی رو به خاطرِ کمی اضافه وزن که فقط توی صورتش، بخصوص لُپهاش به چشم میومد ، اذیت میکرد و به شوخی مورد تمسخر قرارش میداد...آهِ غلیظی کشید و با لحنِ خشمگین و سوزانی لب زد:
_عذابش داده؟ از این به بعد حسرتِ دیدنش رو میکشه
پسر با رضایت نیشخند زد...حضور یونگی و آقای کیم بهترین اتفاقی بود که میتونست به نَفِعش رُخ بده...حالا راحت تر میتونست تهیونگی که لجبازی میکرد رو از جئون جدا کنه.
به لیسا که از سرویس خارج میشد و در این حین دستهاش رو با حوله رنگی خُشک میکرد، نگاهی انداخت:_چرا موقعِ تعویض لباسهاش من رو صدا نکردی؟
لیسا چشم غره ای به پسرِ پرروِ مقابلش که با طلبکاری بهش زُل زده بود ، رفت و با اَخم شکل گرفته روی پیشونیش، نزدیک بهش ایستاد...جوریکه یونگی متوجه نشه، زیر لب غُر زد:
_که بدنش رو دید بزنی؟جونگین درحالیکه بهش نگاه میکرد ، چشمهاش رو دُرشت کرد:
_چرت نگو...اون بیهوشه ، منم منحرفِ جنسی نیستملیسا حوله رو کنار گذاشت و پوزخندِ پُررنگی زد:
_از تو هیچ چیزی بعید نیستزیر چشمی به یونگی که مشغولِ بَرَرسی آمپول های تقویتی تهیونگ بود ، نگاه کرد و به بازوی دختر چنگ زد:
_منظورت چیه؟ چرا اینجوری رفتار میکنی؟!لیسا بازوش رو پَس کشید و با خشم لب باز کرد و به آرومی گفت:
_مثل اینکه یادت رفته وقتی داشتی مغزِ آقای کیم رو شُست و شو میدادی اونجا بودم؟ منظورت تو از اون حرف ها چی بود؟ فکر کردی میتونی بدون توجه به خواسته تهیونگ، کاری انجام بدی؟ فکر نکن چون جئون آدم بَدیه و تهیونگ عاشقِ مَردِ اشتباهی شده، میتونید به انجامِ کاری مجبورش کنید!
همجنسگرایی بَد نیست چون میتونه با آدمِ دُرست و خانواده داری ازدواج کنه؟ کسی که آشنا باشه؟ فکر کردی من احمقم؟

YOU ARE READING
𝐂𝐇𝐀𝐑𝐌𝐄𝐑 | 𝐊𝐕 | 𝖥𝗎𝗅𝗅
Romance- ولت نمیکنم. اینبار از دستت نمیدم. حتی اگه بدونم شبها وقتی توی بغلت، بین بازوهات جا میگیرم، به امید اینکه خوابش رو ببینی چشمهات رو میبندی! حتی اگه بدونم صبحها به امید دیدن اون، توی بغلت چشمهات رو باز میکنی! حتی اگه بدونم موقع صدا زدنم، اشتباهی...