متن چک نشده👁
ووت و کامنت یادتون نره
*
دستی رو شونه اش نشست و چند ضربه سنگین به کمرش زده شد
چون میدونست کسی جز جونگکوک نمیتونست باشه خندید و گذاشت مرد اَفسار رو از دستش بیرون بکشه و اسب مشکی رنگ رو به لوکاس بسپارهلوکاس با اشاره نامحسوس جونگکوک ،سری تکون داد و اونهارو تنها گذاشت تا با هماهنگی قبلی که انجام داده بودن،جونگکوک بتونه با دوست صمیمیش خصوصی صحبت کنه
جونگکوک در حالیکه با انگشتهاش کمی شونه های زین رو ماساژ میداد ،صداش رو صاف کرد و با لبخند گفت
_چند وقته حرف نزدیم؟!
زین پوزخندی که با حضور جونگکوک روی لبهاش نشسته بود از دید دوستش پنهان کرد و با ناراحتی جواب داد:
_تقریبا میشه گفت خیلی وقته
جونگکوک ،دوستش رو به خودش فشرد و با تاسف لب زد:
_تو که درگیر کار های شرکت بودی، منم که درگیر مامان و ...
مکثی کرد و نگاهی به تهیونگ که کمی دور تر از اونها ایستاده بود و با گوشی صحبت میکرد انداخت:
_کارهای که تو سئول داشتم...بخاطر همین نشد که زیاد از هم خبر بگیریم
زین دستش رو متقابلا روی کمر دوستش کشید و با لحن کنجاوی پرسید:
_من و جیمین باهم در ارتباط بودیم...گفتی سئول...تکلیف اون پسرِ چیشد؟
جونگکوک پلک محکمی زد و سعی کرد به رفتارش مسلط باشه...چی باید میگفت؟
قسمت سخت ماجرا اینجا بود...اگه به زین میگفت این تهیونگ در واقع همون تهیونگیِ که عاشقش کرده و بازیش داده تقریبا همه چیز بهم میرخت...حتی ممکن بود زین به تهیونگ در مورد نقشه بگه...درمورد تجاوز برادرش !اگه قرار بود با خودش روراست باشه ،نه نقشه ناتمومش مهم بود نه بدبینی و ناراحتی زین...میترسید از اینکه تهیونگ کاملا ازش قطع امید کنه ولی نمیخواست این موضوع رو هیچ جوره بپذیره
سرفه مصلحتی کرد و در جواب سوال زین گفت
_تقریبا تموم شد
زین میدونست جونگکوک دیر یا زود به سراغش میاد و تا در مورد تهیونگ صحبت کنه بخاطر همین کاملا آماده بود...از حرکت ایستاد و باعث شد جونگکوک هم سرعت قدمهاش رو کم کنه و مقابلش بایسته
_من و تو چندین ساله دوستیم از همه راز ها و اتفاق های زندگی هم خبر داریم...میخوام یک سوال بپرسم؟
جونگکوک سری تکون داد و به نشونه انتظار به دوستش چشم دوخت:
_ازت میخوام راستش رو بگی...میدونم همچین سوال مسخره ای نباید بپرسم...ولی خب...طبق حرفهایی که جیمین تو اون مدتی که با اون پسرِ...اسمش چی بود؟ ...تهیونگ؟...آره...تو اون مدتی که باهاش بودی انگار که عجیب رفتار میکردی...میخوام بدونم...تو عاشق اون پسر شدی؟

VOUS LISEZ
𝐂𝐇𝐀𝐑𝐌𝐄𝐑 | 𝐊𝐕 | 𝖥𝗎𝗅𝗅
Roman d'amour- ولت نمیکنم. اینبار از دستت نمیدم. حتی اگه بدونم شبها وقتی توی بغلت، بین بازوهات جا میگیرم، به امید اینکه خوابش رو ببینی چشمهات رو میبندی! حتی اگه بدونم صبحها به امید دیدن اون، توی بغلت چشمهات رو باز میکنی! حتی اگه بدونم موقع صدا زدنم، اشتباهی...