ووت و کامنت فراموش نشه
5,8کلمه
*
flashback _6 months ago:
در حالی که به قدم هاش سرعت میداد شماره مورد نظرش رو برای چندمین بار گرفت و گوشی رو کنار صورت خیس از عرق حاصل دوییدن گذاشت_اَه ...لیسا هیچوقت نشد همون بار اول جواب بدی..
چندین بار بوق خورد تا بالاخره صدای نفس های تند و سریع لیسا توی گوشش پیچید:
_ته..چقدر زنگ میزنی...از صبح ده سری باهات حرف زدم،میدونی باشگاهم چرا هی زنگ میزنی،مربیم عصبی شد..
نفس کلافه اش رو بیرون فرستاد و با عجله بین حرف های دختر پرید:
_ لیسا...خواهش میکنم دو دقیقه اَمون بده
دختر چند ثانیه سکوت کرد و چشمهاش رو توی حدقه چرخوند...تهیونگ با دیدن سکوت دوستش لبش رو با زبان تَر کرد و حرفش رو ادامه داد
_ازت یه کار کوچیک میخوام،انجام میدی؟؟
دستش رو به موهای بلند و خیس از عرقش کشید و کمی توی هوا تکونشون داد:
_معلومه که نه..چرا وقتی که کار داری ،یاد من میوفتی؟
کنار خیابون ایستاد و به اطراف نگاه کرد
با رد نشدن ماشین، به سمت دیگه خیابون حرکت کردیک هفته بود که لیسارو ندیده بود...حتی باهم چت هم نکرده بودند...اما مقصر همه ی این ها رو، اون پسری میدونست که دلش رو برده بود...محض رضای خدا که میتونه وقتی عقل و قلبش رو پیش یک نفر گذاشته به شخص دیگه ای فکر کنه؟
_لیسا...عشقم...توکه میدونی من اندازه تموم دنیا دوسِت دارم
لیسا به چهره خودش داخل آینه خیره شد و درحالی که چشم هاش رو ریز کرده بود ،نیشخندی گوشه لبش نشست:
_بله بله..تا کارت بهم گیر میوفته قربون صدقه میری و رام میشی ولی همین که خرت از پل میگذره دوباره هار میشی
تهیونگ خنده اش گرفته بود اما با تعجب ساختگی اعتراض کرد:
_هار چیه بی ادب! خیلی بَدی..من همیشه باهات خوبم دخترِ زشت!
دختر گوشی رو بین دست هاش جابه جا کرد و تُن صداش رو بالا برد:
_هی هی به کی میگی زشت؟من زشتم؟تهیونگ جرات نکن بیای جلوی چشمهام..اصلا میدونی چیه برو یه خوشگلش رو پیدا کن بده کارهات رو انجام بده
YOU ARE READING
𝐂𝐇𝐀𝐑𝐌𝐄𝐑 | 𝐊𝐕 |
Romance_ولت نمیکنم. اینبار از دستت نمیدم. حتی اگه بدونم شب ها وقتی توی بغلت،بین بازوهات جا میگیرم،به امید اینکه خوابش رو ببینی چشم هات رو میبندی! حتی اگه بدونم صبح ها به امید دیدن اون، توی بغلت چشم هات رو باز میکنی! حتی اگه بدونم موقع صدا زدنم،اشتباهی اسم...