ووت و "کامنت" یادتون نره
*چک نشده
*در این پارت نقش های اصلی حضور ندارن!
*
flash back[5 years ago]:
دختر به صندلی تکیه زد و در حالیکه سعی میکرد ، جَوییدنِ آدامس داخلِ دهانش رو به صورت اِغواگرانه ای انجام بده و لبهاش با هر حرکت تکون بده، طره ای از مو های فِر شده اش رو به دور انگشت اشاره اش پیچید.
یونگی که سخت مشغول توضیح دادن بخشی از کِتاب بود با شنیدن صدایی که از داخل دهان دخترِ مقابلش ساطع میشد پِلکهاش رو بی اعصاب به روی هَم فشرد و خودکارِ بین انگشتهاش رو وسط کتاب پرت کرد...کتاب قطور محکم رو بست و با چشمهای سَرد و بی حِسش به دختری که با نگاهِ تیزش در حال قورت دادنش بود،خیره شد.
رزالی لبهای رُژلب زده اش رو زبان کشید و با شیطنت ذاتی، گفت:
_اوپا چرا انقدر خشنی؟ البته من خشن دوست دارم... نمیدونی وقتی اینطوری نگاهم میکنی چقدر هورنی میشم؟یونگی بدون اینکه تغییری توی حالتِ صورتش ایجاد کنه ،جواب داد:
_خفه شو من اوپای تو نیستم...جرات نکن دیگه من رو اینجوری صدا کنی...الان هَم روی درس تمرکز میکنی یا بلند میشی میری وقت با ارزش من رو هَدر نده...آفرین دختررزالی چشمی چرخوند...به این رفتار سَرد و خَشن پسر عادت داشت برای همین بدون اینکه کوچیک ترین دلخوری به قلبش راه بده ،کمی بدنش رو به جلو کشید و روی میز خَم شد:
_اوپا من میخوام درس یاد بگیرم اما جذابیتت حواسم رو پرت میکنهپسر نا امید دستی به روی چشمهای خسته اش کشید و با کلافگی لب زد:
_واقعا نچسبی...اگه میدونستم انقدر رو مُخی روز اول اصلا باهات یک کلمه هَم حرف نمیزدم دخترِ زشت!دخترک لبهاش رو جمع کرد و با لحن لوس اما دلگیری جواب داد:
_اوپا من دخترِ خوشگلیممعلومه که زیبا بود...بی نهایت! یونگی گاهی کنجکاو میشد تا از رزالی سوال بپرسه که زیبایی هاش رو از چه کسی به ارث برده اما خب...نمیخواست روی دختر رو بیشتر از این باز کنه!
این دختر به اندازه کافی خودپسند و پررو بود.یونگی لبخندِ بزرگ اما مصنوعی روی لبهاش شکل داد و پشت سَر هَم به نشانه موافقت چشمهاش رو باز و بسته کرد:
_منم دانشمندمدختر ضربه محکمی به روی دست یونگی کوبید و باز هَم به صندلی تکیه زد:
_اصلا بامزه نیستی میدونی؟...میخوام واقعا بدونم چرا همیشه سَردی؟ بهتره بگیم دوست پسرت زنگ بزنه تا بلکه لبهات به خنده باز بشه.

YOU ARE READING
𝐂𝐇𝐀𝐑𝐌𝐄𝐑 | 𝐊𝐕 | 𝖥𝗎𝗅𝗅
Romance- ولت نمیکنم. اینبار از دستت نمیدم. حتی اگه بدونم شبها وقتی توی بغلت، بین بازوهات جا میگیرم، به امید اینکه خوابش رو ببینی چشمهات رو میبندی! حتی اگه بدونم صبحها به امید دیدن اون، توی بغلت چشمهات رو باز میکنی! حتی اگه بدونم موقع صدا زدنم، اشتباهی...