"Part12"

626 117 14
                                        

"YoonGi"

من بیدار شدم.
"هانی، بیدار شدی؟"
صدای عمیق و آشنایی رو شنیدم. من روی سینه ی تهیونگ بودم. من وحشت کردم. سمت حمام دویدم و روی زمین بالا آوردم.
"یونگی؟"
من صداش رو شنیدم.
"اوه خدای من!"
اون خیلی نگران بود.
"جونگ‌کوک!"
ته صداش کرد.
حس میکردم دارم با استفراغ خفه میشم.
متوجه شدم که چه جوری من رو بلند کرد و سمت تخت بردن. جونگ کوک دستش رو روی پیشونیم گذاشت و گفت:
"هولی شت، داری تو تب میسوزی!"
"اون نمیتونه بره مدرسه!"
تهیونگ گفت.
"چی میشه اگه من برم سرکار و تو خونه بمونی؟ نمیتونم تنها بزاریمش."
تهیونگ پرسید.
"من میتونم برم مدرسه."
زیر لب گفتم."سوییت هارت تو با جونگ کوک خونه می مونی!"
تهیونگ گفت.
________________♡︎___________________

خبببب... عیدتون مبارکککک عسلیاااا🥳🥳🥳
امیدوارم سال جدید رو با خوبی و خوشی شروع کرده باشید و اینم پارت خیلی خیلی کوتاهمون🙂💜

"My 2 Teachers"Where stories live. Discover now