"YoonGi"
من بیدار شدم.
"هانی، بیدار شدی؟"
صدای عمیق و آشنایی رو شنیدم. من روی سینه ی تهیونگ بودم. من وحشت کردم. سمت حمام دویدم و روی زمین بالا آوردم.
"یونگی؟"
من صداش رو شنیدم.
"اوه خدای من!"
اون خیلی نگران بود.
"جونگکوک!"
ته صداش کرد.
حس میکردم دارم با استفراغ خفه میشم.
متوجه شدم که چه جوری من رو بلند کرد و سمت تخت بردن. جونگ کوک دستش رو روی پیشونیم گذاشت و گفت:
"هولی شت، داری تو تب میسوزی!"
"اون نمیتونه بره مدرسه!"
تهیونگ گفت.
"چی میشه اگه من برم سرکار و تو خونه بمونی؟ نمیتونم تنها بزاریمش."
تهیونگ پرسید.
"من میتونم برم مدرسه."
زیر لب گفتم."سوییت هارت تو با جونگ کوک خونه می مونی!"
تهیونگ گفت.
________________♡︎___________________خبببب... عیدتون مبارکککک عسلیاااا🥳🥳🥳
امیدوارم سال جدید رو با خوبی و خوشی شروع کرده باشید و اینم پارت خیلی خیلی کوتاهمون🙂💜

YOU ARE READING
"My 2 Teachers"
Short Storyᴄᴏᴜᴘʟᴇ ፧ TaeKookGi ─ ̶ ɢᴇɴʀᴇ ፧ Smut, Threesome, Romance, School Life یونگی دانش آموز جدید مدرسه است. بچه های توی مدرسه شروع میکنن به قلدری کردن براش، چون یونگی شخصیتی زنانه، معصوم و خجالتی داره. ولی چی میشه اگه یونگی توجه دوتا معلم، تو مدرسه رو جل...