"part 18"

436 74 7
                                        

"YoonGi"

احساس عجیبی داشتم.  بدنم گره خورده بود ، مثل یه عروسک، انگار من یه عروسک بودم و مثل اونا لباس تنم بود.
"بیبی دال من بیدار شده؟" 
صدای خواهرم رو شنیدم. 
"من گرسنه ام." 
نالیدم.
"اما من نمی خوام بدن خوشگلت چاق بشه." 
گفت و گونم رو بوسید. ناراحت بودم ، میخوام تهیونگ من رو نوازش کنه و جونگکوک ازم مراقبت کنه؛ من می‌خوام که اونا دوستم داشته باشن. ناله کردم.
"می خوام برم خونه!" 
"اینجا خونه ی توعه!"
خواهرم گفت.

"My 2 Teachers"Where stories live. Discover now