"Taehyung"
بیدار شدم روی کاناپه خوابیده بودم. بلند شدم و به سمت اتاق خودم، یونگی و جونگ کوک رفتم. وقتی در را باز کردم بوی الکل به مشامم رسید. جونگ کوک روی زمین خوابیده بود. یونگی رو جایی ندیدم.
"جونگ کوک بیدار شو!"
داد زدم.
"چی... فاک، سرم چقدر درد می کنه!"
متقابلاً داد زد.
"یونگی رفته!"
فریاد زدم.
_(آرامش خودت رو حفظ کن ببین کجا رفته... انگار سر جالیزن این داد میزنه بعد اون یکی -_-)
"دیشب چه اتفاقی افتاد؟!"
پرسیدم.
"وقتی خواب بودی یه مردی اومد اینجا، باحال بود. خیلی مشروب خوردیم. بعد گفت: من این پسر رو با خودم میبرم... من سعی کردم یونگی رو ازش بگیرم و مقابله کنم اما اون یونگی رو گرفت."
جواب داد.
"پدرش!"
________________♡︎___________________در زدم. مرد در رو باز کرد.
"میدونم تو بودی!"
داد زدم و مرد رو هل دادم.
"چه مرگته؟!"
داد زد.
"اون رو بردی... کجاست؟!"
جونگ کوک داد زد.
"منظورت چیه؟!!"
مرد بلندتر فریاد زد. (شماها هم نفری یدونه داد بزنید همراهی کنیم -_-)
سمت اتاق های مختلف دویدم و گشتم... هیچی.
"کجاست؟!"
عصبانی و نگران بودم.
"کی؟!"
پرسید.
"پسرت، مین یونگی، دزدیده شده!"
من فریاد زدم.
"می دونستم برمیگرده."
مرد با صدای غمگینی گفت.
"کی؟"
پرسیدم.
"دخترم."
جواب داد.
"تو اونو کشتي!"
جونگ کوک فریاد زد.
"نه من این کار رو نکردم. این نقشه ی خودش بود. یونگی شاید به یاد نداشته باشه اما اون یه روانی که ذهن رو دستکاری میکنه*."
گفت و روی صندلی نشست.
"می دانم که او رو شکستم و نابود کردم."
گفت و صورتش رو با دستاش پوشوند.
"اون کسی بود که یونگی رو آزار داد، اما بهش دروغ گفت و سلامت روانش رو تضعیف کرد تا حرف هاش رو باور کنه."
مرد بزرگتر توضیح داد.
"بعد از اینکه مرگش رو جعل کرد من اون رو همه جا میدیدم، و مواد مخدر مصرف کردم تا بهتر بشه، اما تفاوتی بین دختر و پسرم نمی دیدم."
ادامه داد.
________________♡︎__________________*(اگه سریال غریبه هایی از جهنم یا بد و دیوونه رو دیده باشید متوجه میشید که خواهر یونگی چه جور آدمی بوده.
حالا این دستکاری روانشناختی معرفی کرده ولی گس لایتینگ هم میشه.)به طرز خیلی مزخرفی یونگی رو زده زیر بغلش رفته...
تهیونگ روی کدوم مبل خراب شده ای خوابیده که از همه ی این قضایا بی خبر بوده؟؟
یه چیز دیگه هم بگم... توی پارت قبل آخرش یونگی داشت گله میکرد که چون من بچه ام هی میگید این اشتباهه این کار رو نکن و اینو نگو... وقتی جونگکوک بهش میگه داری اشتباه میکنی عصبی میشه و داد میزنه دوباره... یه جورایی انگار داره میگه دوباره داری همون حرف هارو بهم میگی.
بوس بهتون❤️✨
VOCÊ ESTÁ LENDO
"My 2 Teachers"
Contoᴄᴏᴜᴘʟᴇ ፧ TaeKookGi ─ ̶ ɢᴇɴʀᴇ ፧ Smut, Threesome, Romance, School Life یونگی دانش آموز جدید مدرسه است. بچه های توی مدرسه شروع میکنن به قلدری کردن براش، چون یونگی شخصیتی زنانه، معصوم و خجالتی داره. ولی چی میشه اگه یونگی توجه دوتا معلم، تو مدرسه رو جل...